چرا چپگرائی در امریکای لاتین دچار مشکل شده؟

نويسنده 

 Renaud LAMBERT 

ترجمه: منوچهر مرزبانیان


شکست های پیاپی نیروهای چپ


شکست بی امان در ونزوئلا، چرخش به راست در آرژانتین، بحران اقتصادی و سیاسی در برزیل، تظاهرات خیابانی در اکواتور: چپگرایان در آمریکای لاتین به زحمت افتاده اند. ترفندهای واشنگتن کافی نیست که تا یگانه توضیحی بر از نفس افتادن نحله چپ باشد. از کارائيب تا ”سرزمین آتش“، نیروهای ترقیخواه باز خود را رو در روی ابلیس های کهنه پیشین می یابند.

در حاشیه بزرگراهی که به مرکز شهر می پیوندد، دیوار نوشته عظیمی چشم ها را به سوی خویش می کشد: «به ما چه که هزینه بحران بانکداران را بپردازیم؟» دیدن چنین شعاری که از چندین سال پیش، در اغلب پایتخت های اروپائی امر معمول و پیش پا افتاده ای بوده است در اینجا بیشتر به شگفتی می اندازد. ما در ”ریو دو ژانیرو“ هستیم همان جائی که دو سال پیش سرمستی جشن و پایکوبی در اوج بود.

در ماه مارس ۲۰۱۳، در همین جا، جاده دو خطه انگار ناچار به قیقاچ از میان جنگل سربرکشیده ای از جراثقال ها می گذشت. حال و هوای عمومی این کشور الهام بخش روی جلد چشمگیر هفته نامه بریتاینائی ”اکونومیست“ گردیده بود: درقلب آشوب مالی، بر پس زمینه ای مه آلود، پیکره مسیح منجی بر فراز قله ”کورکووادو“ بال بر گشوده بود. این هفته نامه آنوقت با اختصاص پانزده صفحه به «زیباترین موفقیت آمریکای لاتین» اعلام می داشت که «”برزیل“ به پرواز در آمده» (۱۴ ژانویه ۲۰۰۹). آنروزها، چپگرایان اروپائی که توان بهره گرفتن از درهم شکستن نظام سرمایه داری لیبرال را در خویش نمی یافتند چشم به آنسوی اقیانوس اطلس دوخته بودند، تا دلائلی بر امیدواری بجویند. مگر جشن و شادمانی موفقیت های «آزمایشگاه آمریکای لاتین»، با پابکوبی به ضرباهنگ رقص ”سامبای“ برزیلی، ”مورنادا“ی بولیویائی، ”پاسیلو“ی اکواتوری یا ”جوروپو“ی ونزوئلائی، رویای نوبت پیروزی در دیگر جاها را در سرنمی پروراندند؟

اما به دنبال کندی چرخش اقتصاد بین الملل که به ویژه بر اقتصادهای شبه قاره اثر گذاشته، این چشم انداز تیره و تار گردیده است. به یاد آوریم. روز ۶ نوامبر ۲۰۱۳، ”رفائل کورئا“ رئیس جمهور اکواتور در کنفرانسی در دانشگاه ”سوربن“ پاریس طی دادخواستی بی امان دق دلی از لیبرالیسم در می آورد. یک سال بعد همو توافقنامه داد و ستد آزاد با اتحادیه اروپا را امضا کرد (افزوده «خیانت» را در پایان متن بخوانید). در ونزوئلا، «انقلاب بولیواری» به رغم مشکلات پیش رو، همواره عزم راسخ خویش را برای بهبود اوضاع زندگی مردم به نمایش می گذاشت. روز ۲۶ ژانویه ۲۰۱۵، سند کمیسیون بسیار بی طرف اقتصادی برای آمریکای لاتین و حوزه کارائیب اعلام کرده بود که میان سال های ۲۰۱۲ و ۲۰۱۳ میزان فقر در این کشور از ۴/۲۵‌٪ جمعیت به ۱/۳۲‌٪ رسیده (۱).

طی کارزار انتخاباتی اکتبر ۲۰۱۴ در برزیل خانم ”دیلما روسف“ هنگام گفتگوئی تلویزیونی به پاسخ دندان شکنی برآمد که در اذهان نقش بست. این نامزد دور دوم زمامداری خود، رقیبش ”آئه سیو نه‌وِس“ از حزب راستگرای سوسیال دموکراسی را نکوهش کرد که بدنبال قصابی خدمات عمومی است: «یگانه چیزی که شما بلدید، بریدن است و بریدن و بریدن!» (۱۴ اکتبر ۲۰۱۴ ). کمتر از یک سال بعد، او خواستار «داروی تلخ» ریاضت بود و حتی سر و ته برنامه های رفاهی را می زد که با اینحال خود او قول داده بود که از آن دفاع خواهد کرد ( ”او استادو“ی ”سان پائلو“، ۹ سپتامبر ۲۰۱۵).

در حینی که کوبا نماد نبرد با امپریالیسم در منطقه، «شورای داد و ستد»ی را برای همکاری با اتاق بازرگانی ایالات متحده می گشود، در ماه نوامبر ۲۰۱۵، ‌پیروان راه و رسم ”پرون“ در دور دوم انتخابات ریاست جمهوری آرژانتین شکست خوردند. یک ماه پیش از آن، اردوگاه پیروان ”چاوز“ در انتخابات قوه قانونگذاری ونزوئلا شکست خورد. در برزیل و اکواتور بسیج های خیابانی مصرا خواستار استعفای دولت هائی هستند که به لطف جنبش های نیرومند اجتماعی سرکار آمده اند.

هربار که یک حزب چپگرا به قدرت می رسد، دچار شکنندگی می شود

به چشم آقای ”گیلهرم بولُس“ رهبر جنبش کارگران بی خان و مان، «آمریکای لاتین تا دیروز منبع الهام چپگرایان اروپائی بود. از وقتی که در اینجا هم همان سیاست های ریاضتی را به کار می بندند، عکس آن پیش آمده است». پیش از آنکه زیر لبی زمزمه کند: «در اینجا کسان بسیاری لزوم ایجاد یک ”پودموس“ برزیلی را پیش می کشند.» حزب اسپانیائی ”پودموس“ که با چشم انداز برخورداری اروپا از موفقیت های نیروهای چپ آمریکای لاتین تأسیس شد، آیا اکنون بناست خود الگوی منطقه ای گردد که الهام بخشش بود؟ گاه ترقی خواهان این احساس را القا می کنند که راه را گم کرده اند.

آیا محکوم به آنیم که با بجان خریدن بیم درجا زدن، امید بردمیدن شعله های آرزو را در جائی از جهان از خود برانیم؟ شاید، اگر باور کنیم که با افشاگری وردگونه خیانت و رنگ عوض کردن، بُن کاوی دشواری های چپگرایان زمامدار را به آخر برده ایم. ور نه، درست وقتی که همین چپ برای ثبت پیروزی های جدید به زحمت افتاده است، خاصیت «آزمایشگاه آمریکای لاتین» ــ که ما به تفصیل در ستون های نشریهٔ خود به تجزیه و تحلیل آن پرداخته ایم ــ‌ازمیان بر نخواهد خاست. وسوسه درک تنش هائی که این قاره را در می نوردد، می تواند به سهم خود درس های آموزنده ای هم در برداشته باشد.

به پاسخ بر خواهند آمد که خیر، اندیشیدنی نیست. سرگذشت ها، رهبران، طرح های سیاسی کشورهای منطقه هیچکدام به یکدیگر نمی مانند. چگونه می توان برزیل دوران زمامداری آقای ”لوئیس اینیاتسیو لولا دا سیلوا“ با دغدغه راضی نگهداشتن هم بانکداران وهم فقرا به یک اندازه و ونزوئلای دوران زمامداری ”اوگو چاوز“ مصمم به ساختار «سوسیالیسمی درخور قرن بیست و یکم» را با هم مقایسه کرد؟ ابراز مخالفتی چنین پر بیراه هم نیست. اما از دشت های مرتفع سلسله جبال ”آند“ بولیوی تا فرانسه سال ۱۹۸۱ [*]، از کارائیب ونزوئلائی تا ایالات متحده عصر ”نیو دیل“ [**]، نیروهای چپ اغلب اوقات با مصائب مشابهی رو در رو بوده اند.

به تازگی آقای ”لولا دا سیلوا“ نظر داده که «هربار که حزبی چپ گرا به قدرت می رسد خود را شکننده می سازد (۲)». در سنجش با انتخاب مسیری که به دست گرفتن اسلحه می انجامد، راهکار صندوق رأی مزایای چشمگیری در بر دارد، پیش از همه بسیار محتمل است که با گام برداشتن در این راه پیش از حدوث انقلاب، به قتل نرسید، به زندان نیافتاد، شکنجه ندید. اما با اینهمه گزینش این مسیر برخی تنگناها را هم در بر دارد.

”حزب کارگران“ خانم ”روسف“ و آقای ”لولا دا سیلوا“، گذشته از آنکه می بایستی کادرهائی به دولت و وزارتخانه های مختلفی عرضه دارند که از سال ۲۰۰۳ لگام آنها را به دست گرفته، حکومت های محلی نیز نیروهایش را به سوی خود کشیده اند. این حزب که در سال ۲۰۰۰، گروه کارمندانی را برای اداره ۱۸۷ شهرداری عرضه می کرد، در سال ۲۰۰۸ تعداد آنها را به ۵۵۹ گروه رساند یعنی کمابیش سه برابر بیشتر. البته این حزب کنشگران جدیدی را هم به خود حذب می کند، اما بر بستری که به گلایه آقای ”والتر پومار“ از ”حزب کارگران“ برزیل، « رفته رفته با تمرکز حول مسائل عملی پویش آموزش و تربیت کادرها از نفس افتاده است: چگونه می تواند وظیفهٔ ای را که بر دوش دارد به جا آورد؟ چگونه می تواند قانون وضع کند؟ چگونه می تواند سیاست هائی را به آگاهی برساند که بر عموم مردم اثر می گذارد (۳) ؟» به زعم آقای ”مارکو اوره لیو گارسیا“، رایزن ویژه رئیس جمهور برزیل در امور بین المللی، برآمدش اینست که «ما تماس با جامعه را از دست داده، از تأمل و اندیشه بازمانده و اداره جاتی شده ایم (۴).» خلاصه کنیم، دیگر بسیج کردن مردم، مشخصا طبقه جوان مطالبه گری که نبردهای بزرگ ”حزب کارگران“ را پیش از رسیدن به قدرت به چشم ندیده، از وی ساخته نیست.

”رافائل کورئا“ رئيس جمهور اکواتور، درست همانند ”آلوارو گارسیا لینیه را“ معاون رئیس جمهور بولیوی خود این مشکل را ازنظر دور نداشته است (مقاله ”لینیه را“، «هفت درسی که چپگرایان باید بیاموزند» را در همین شماره بخوانید). هنگامی که راستگرایان پا تکی را تدارک می دیدند، ”کورئا“ به ”ریکاردو پاتینیو“ وزیر خارجه ــ و یکی از نزدیکانش ــ مأموریت «تقویت پایگاه مردمی» ” Alianza Pais“، جنبش خود را واگذار کرده بود. هدف این مأموریت: «در وضعیتی باشیم که بتوانیم ظرف دوساعت میدان بزرگ»، محل وسیع تجمع در پایتخت اکواتور، را «پر کنیم»، (El Universo، ۱۶ ژوئیه ۲۰۱۵).

با اینحال، مبارزان جنبش های اجتماعی وقتی ایفای نقش تسمهٔ انتقال قدرت را آسانتر می پذیرند که زمامداران انتقادات آنها را برتابند؛ مکانیسمی که آقای ”کورئا“ هیچ نشانه ای از آنرا تاکنون بروز نداده است. نمونهٔ آن: در ماه اکتبر ۲۰۱۳، گروهی از نمایندگان وابسته به ” Alianza Pais“، پشتگرم به حمایت بسیاری از کنشگران حزبی، خواستند تا مجوز سقط جنین را در نص مجموعه جدید قوانین جزائی بگنجانند. رئیس جمهور که مخالف این ایده بود بی درنگ اعلام داشت که: «اگر این نوع خیانت ها و رفتارهای عهد شکنانه استمرار یابد (…)، استعفای خود را تقدیم خواهم کرد». نمایندگان از طرحی که در نظر داشتند دست کشیدند.

تثبیت شدن در نهادها، علاوه بر اینکه رهبران سیاسی را از پایگاه اجتماعی خود دور می سازد، میان همین رهبران هم تفرقه می اندازد. در بهار سال ۲۰۱۴، ”استیو النر“، متخصص علوم سیاسی، وزنه برگزیدگان را در صحن حزب سوسیالیست ونزوئلا نکوهش می کرد: «هفت معاون رئیس حزب که مناطق مختلفی را نمایندگی می کنند، فرماندران یا اعضای کابینه ”نیکولاس مادورا“ رئیس جمهورند (۶).» برخلاف آنچه هنگام نخستین کنگره، در سال ۲۰۰۹، پیش آمد، نمایندگان سال ۲۰۱۴ را کنشگران برنگزیدند، بلکه از جمع فرمانداران، شهرداران و نمایندگان بودند.

پدیده مشابهی اندکی به سمت جنوب. ”راینالدو گونسالوس“ استاد اقتصاد مشاهده کرده که، «حیات درونی ”حزب کارگران“ پیش از رسیدن به قدرت نمودار مخالفت میان جریان های مختلف و تجزیه و تحلیل های راهبردی آنها بود. از آن هنگام برگزیدگان به قدرت دست یافته اند (۷).» چیزی که هست چنانکه آقای ”آرتور هنریک“، رئیس پیشین مهم ترین سازمان سندیکائی برزیل با ما در میان می گذاشت، بر دوش گرفتن وظائف، گاه مبارزان را عوض می کند: «آنها به نام ”ملاحظات اداره کشور“، شرح می دهند که حالا دیگر نمی توانیم فلان کار را بکنیم، نمی توانیم بیسار کار را بکنیم …» وقتی تاکتیک ــ یعنی انگاشتن انتخابات چون مرحله ای به سوی تغییر جهان ــ به استراتژی ــ‌ یعنی سازگار کردن اعتقادات خویش با هدف انتخاباتی ــ تغییر ماهیت می دهد، تار و پود بلندپروازی سیاسی نیز از هم می گسلد. حتی پیش می آید که این بلندپروازی دیگر زمین گیر شود: آقای ”ژان تیبل“ یکی از همین کنشگران حزب با گفتن اینکه اکنون، «”حزب کارگران“ مانعی بیش است تا حربه ای برنده (۸)» قال قضیه را کند. آیا او همچنان به همین نتیجه می رسید اگر تشکل وی را برای تبدیل نظام سیاسی برزیل به کار می گماردند تا «پایه های دموکراسی را بگستراند»؟ اما این تشکل چنین خیالی را در سر ندارد و ناگزیر از در افتادن با قدرت پول، فساد، لابی گری … روی برتافته است.

اما دشواری های مسیر دموکراتیک به سوی سوسیالیسم تنها به آثار کجتاب اعمال قدرت محدود نمی شود. بلکه متضمن تعیین این مهم نیز هست که به کدام دسته از انتخاب کنندگان امید باید بست. در کشورهائی که دیکتاتوری ها تشکیلات کمونیستی را سرکوب کرده اند، لیبرالیسم نو دژهای نادر کارگری را از هم پاشیده اند و رسانه ها به دست بخش خصوصی افتاده اند، حال و هوای اجتماع برای پذیرش مرامی چپگرا مساعد تر از دیگر جاها نیست. آرزوی برپا کردن پایگاه انتخاباتی برخوردار از اکثریت، انحصارا با امید بستن به جناح های تندرو جمعیت ــ در حال حاضر … ــ به منزلهٔ دنبال کردن خیالی واهی؛ و روی برتافتن از آنهم، گشودن لای دری به روی عمل گرائی، بدون آنکه همواره توان دانست بیم چهار تاق بازشدن آن تا کجاست.

چه وقت از حکومت با راستگرایان دست می کشند، چه وقت حکومت کردن به نفع وی آغاز می گردد

همپیمانی ها نخست در صحن اردوگاه ترقی خواهان روی می دهد. ”چاوز“ و آقای ”کورئا“ هیچکدام از درون تشکل های سیاسی موجود سر بر نداشتند. آندو را جنبش های ناهمگونی بر بستر بحران سیاسی به قدرت رساندند که انسجام آنها کمتر بر سازگاری واقعی تکیه داشت تا باور به اینکه بازگشت به یک دموکراسی راستین شرط ناگزیر تحقق بلندپروازی های هریک از اجزاء ائتلاف است. قوانین اساسی جدیدی که در گرماگرم قدرت یابی چپگرایان در ونزوئلا و اکواتور یا بولیوی نوشتند گاه بازتاب همین ابهام اند. و تلویحا خبر از برخی سرخوردگی های پیش رو ــ مانند مسئله حفاظت از «مام زمین»ــ می دادند.

سازش هائی بیرون از حلقه نیروهای برسازندهٔ گرایش چپ، می باید موقتی باقی مانند و به عقیده ”آلوارو گارسیا لینیه را“، معاون رئیس جمهور بولیوی، پای از چهارچوب «برآوردن بخشی از نیازهای مخالفان و رقیبان (۹)» بیرون نگذارند. می توان نه با همهٔ راستگرایان، بلکه با برخی از بخش هائی پیمان بست که جناح راست به طور مرسوم خود را نماینده آنان بر می شمارد: بخشی از طبقات متوسط، اقلیتی از کارفرمایان. ”حزب کارگران“ برزیل با قبول همکاری در صحن نهادهائی که بیش از بولیوی قوه مجریه را به دست و پاگیرترین تنگناها در می اندارند، ”گام در قلمروی بی بازگشت“ گذاشته است. این حزب هنگام تأسیس در سال ۱۹۸۰، برخود می بالید که هیچیک از اربابان را در صحن خود نپذیرفته؛ در سال ۲۰۰۲ با ”جوزه النکار“، رئیس یک بنگاه اقتصادی انجیلی همپیمان شد تا انتخابات ریاست جمهوری را ببرد، و با بخش های مختلف محافظه کاران عهد بست تا دولت را تشکیل دهد.

مرز بسیار روشنی میان سازش و زد و بند نیست، آمیزهٔ رنگ هاست، که هرکس بسته به اینکه خدمتگزاری در صحن دولت یا کنشگر جنبش های اجتماعی باشد، آنرا سایه روشن دیگرگونه ای می بیند. چه وقت از حکمرانی با راستگرایان دست می کشند و چه وقت به خدمت آنها در می آیند؟ مثلا در برزیل، خانم ”روسف“ همین تازگی ها نقشه راه رقبای سیاسی خود را برگرفته. آرمان ها را از آنرو با شتابی فزاینده یکی پس از دیگری وامی نهند، که با پیروزی در انتخابات فشارها از میان برنمی خیزد: برزیلی ها هر دوسال یکبار رأی می دهند، زمامداران هنوز از یک کارزار انتخاباتی بیرون نیامده، شتابزده به چرخه انتخابات بعدی رانده می شوند.

کارمند بلند پایه ای از اهالی اکواتور می گفت، «به ما سرکوفت می زنند که ”دموکرات های واقعی“ نیستیم، اما از سال ۲۰۰۷ در ده انتخابات برنده بوده ایم، یعنی یک پیروزی در هر سال. لکن روزشمار انتخابات همان تقویم سیاسی نیست و باید اعتراف کنم که گهگاه ترجیح می دادیم که به جای کشیده شدن به کارزار انتخاباتی، همت مان را در راه انجام برنامه خود می گماشتیم.» یکی از محاسن دموکراسی، چالش اصلی آن نیز هست: قدرتی که دائم دستخوش خطر فروریزی باشد، ناگزیر پایدار باقی نمی ماند؛ و اگر باندازه کافی محافظه کار باشد، مخالفان می توانند [برای به لرزه درآوردن پایه های مسندش] به حمایت رسانه های خصوصی و دار و دسته کارفرمایان امید بندند. هنگامی که اوضاع و احوال اقتصادی مانع از آن باشد که چپگرایان به گفتارهای امید بخش زبان بگشایند، راستگریان خطا نکرده و این گفتمان را از آن خود می کنند.

این راستگرایان که اهمیت مسائل اجتماعی را بین مردم خوب سنجیده اند، اکنون خود را چون پیشگامانی نو بزک می کنند. نزدیک به دوسال پیش اقای ”هنریک کاپریلس“، نماینده راستگرایان ونزوئلائی که بیش از همپیمانان کودتاچی خود نکته سنج است، اعتقادات نو گروانه خود را در روزنامه لوموند به نمایش گذاشته بود. این فرزند خانواده ای آبرودار که در کودتای (شکست خورده) سال ۲۰۰۲ برای براندازی ”چاوز“ مشارکت داشت، آنگاه با نمایاندن خویش چون کسی که «از نحله راستگرایان دور است» به دست و دلبازی اعلام می داشت که: «کلید تغییر در ”محله هائی“ نهفته است ”که مردم کوچه و بازار در آنند“»؛ ناگزیر بایستی «به روش های سنتی مبارزه بازگشت: تماس مستقیم، از این در به آن در سرزدن، به تجمعات محله ها رفتن، پشتکاری مثل مورچه ها داشتن» (۳ آوریل ۲۰۱۴).

دشواری اضافی وقتی است که چپگرایان خود را به قضاوت رأی دهندگان وا می گذارند: با برگیری کلمات آقای ”گارسیا لینیه را“، فقط در محافل محافظه کاران نیست که تجسم مخالفانی را می توان یافت که باید بخشی از نیازهایشان را برآورد. بلکه تبلور آنرا در مراوداتی نیز می باید جست که هرکس با جامعه مصرف، حتی در میان چپگرایان دارد. وقتی از ”خوزه «په په» موئیکا“ رئیس جمهور پیشین اروگوئه پرسیدند که به چه دلائلی در مسیر تبدیل کشورش پیشتر نرفته، پاسخ داده بود: «چون مردم ”آی فون“ می خواهند! (۱۰)» فقیر بودن دال بر انقلابی بودن نیست. و تازه همه انقلابیون هم رویای مجامع عمومی تب زده را در سر نمی پرورانند.

«حالا که دیگر فقیر نیستم، به دست راستی ها رأی می دهم»

بدینسان پیش می آید که بهبود سطح زندگی، دستآورد اصلی چپگرایان آمریکای لاتین همراه با تقویت دموکراسی، راه دست برخی چرخش ها باشد. در آستانه نخستین دور انتخابات ریاست جمهوری آرژانتین در ماه اکتبر ۲۰۱۵، شبکه های ترقیخواه اجتماعی نموداری را با عنوان «ادوار اقتصادی آرژانتین» به نمایش گذاشته بودند. این نگاره مراحل مختلف پویش مدوری را نشان می داد. ۱. «راستگرایان طبقات متوسط را خاکسترنشین می کنند»؛ ۲. «طبقات متوسط در تنگدستی به نفع دولتی مردمی رأی می دهند»؛ ۳. «این دولت وقتی برگزیده شد گذران زندگی طبقات متوسط را بهبود می بخشد»؛ ۴. «طبقات متوسط می انگارند که جزو جرگه سالاران گردیده اند و به راستگرایان رأی می دهند». و این دور باطل همواره به نقطه عزیمت باز می گردد.

این پدیده فقط لایه های میانه حال مردم را در بر نمی گیرد. وقتی از ”آرماندو بوئیتو“ استاد دانشگاه در باره افول ظرفیت های بسیج جنبش رعایای بدون زمین در برزیل پرسیدیم، مطلب را اینگونه شکافت: سیاست های هرچند کمرنگ ”حزب کارگران“، بخشی از جنبش را به روستائیان خوش نشین مبدل کرده است. از وقتی که آنها به غیر از زنحیرهای خود چیزهای دیگری هم دارند که از دست بدهند، تندروی آنها فرو نشسته. آیا رویای «جامعه مالکان» که محافظه کاران ترویج می کنند، بر پایه های دیگری تکیه دارد؟

برای زادن «انسان نو»، دلخواه ”ارنستو «چه» گوارا“، کافی نیست که آرزوی پیش آمدنش را، از جمله در کوبا، در دل داشت. اما برخی سیاست ها شاید کار را آسان نکنند. آقای ”لوئیس آرسه کاتاکورا“ رئیس بانک مرکزی بولیوی درچند دولت محافظه کار پیشین و وزیر کنونی اقتصاد آن کشور خشنود بود که: «در بولیوی حالا هرکسی از امکان ثروتمند شدن برخوردار است.» چه جای تعجب؟ چنین طنینی، به سبک ”فرانسوا گیزو“ [۱۸۷۴ـ۱۷۸۷] یکی از متفکران لیبرال ها و محافظه کارانِ دوران احیاء سلطنت [در فرانسه]، پیدائی بورژوازی بومی نوی را تسهیل می کند که لزوما ترقیخواه تر از بورژوازی کهنه ای نیست که یکی از وابستگانش «انقلاب» را به این عبارت خلاصه می کرد: «من پول دارم، می توانم هرچه دلم بخواهد بکنم.» (۱۱)

گرچه «پویش بولیواری» توان خود را در انگیزش حساسیت مردم به سیاست نمایانده است (مقالهٔ ”یولتی برانچو“ و ”ژولین روبوتیه“، «انقلاب بولیواری در ونزوئلا» را در همین شماره بخوانید)، باز بخشی از پایگاه اجتماعی آن به وسوسه روی گرداندن از آن افتاده. آقای ”هکتور میگل موئیکا ریکاردو“ سفیر ونزوئلا در پاریس داستانی را روایت می کرد. در آستانه انتخابات ریاست جمهوری سال ۲۰۱۳، به زن جوانی از ساکنان محلهٔ فقیر نشینی برخورده که به چشمش جزو کسانی می آمده که بیش از دیگران از سیاست های بلندپروازنه دولت در توزیع مجدد بهره برده بود. آن زن گفته که «پیشتر، در فقر و تنگدستی به سر می بردم. به لطف ”چاوز“ از آن وضع رهیدم». سپس چون امری بدیهی افزوده بود: «حالا که دیگر فقیر نیستم، به مخالفان دولت رأی می دهم

با این حال آیا باید نتیجه گرفت که بهبود اوضاع زندگی به طور خودکار به دور ساختن بهره مندان از نحله چپ می انجامد؟ آقای ”پومار“ در مخالفت می گوید: «به چند شیوه می توان اوضاع زندگی مردم را بهبود بخشید. کاری که ما در برزیل کردیم، بر مصرف افزودیم، که تسلیم مردم به منطق بازار را بیشتر کرد.» بدینسان، ”حزب کارگران“ برزیل به تنگدست ترین لایه های اجتماع فرصت داد تا فرزندان خود را در مدرسه های خصوصی بگذارند، به بخش پزشکی سودآور دسترسی یابند، گذران دوران بازنشستگی خود را با انباشت سرمایه تضمین کنند. «به این شیوه نیست که پرورش وجدان سیاسی میسر می گردد. شاید مؤثر تر می بود اگر خدمات دولتی را برپا می ساختیم. اما برای تحقق آن می بایستی بر مالیات ها می افزودیم، و از اینرو به مقابله با بورزوازی برمی آمدیم. مسیری که با راهبرد مصالحه و آشتی که ”لولا“ پیش گرفته بود و سپس ”دیلما“ دنبال کرد، سازگاری نمی داشت …»

بر بستر کند شدن فعالیت های اقتصادی، مسیر مصالحه به بن بست راه می برد. هیچیک از دولت های ترقیخواه آمریکای لاتین نتوانسته است که شالوده تولیدی کشور را تغییر دهد (افزوده ”خیانت“ را در پایان متن بخوانید): آنها با اتکا به صادرات مواد اولیه دستخوش گردبادهای بین المللی هستند. و موفقیت بیشتری هم در زمینه مالیات به دست نیاورده اند. هنگامی که رانت فرومی ریزد، وقتی اقتصاد دچار رکود می شود (یا پس می رود)، وجوه در دسترس برای توزیع مجدد، مثل برفی درآفتاب تموز آب می شوند. دیگر بدون رنجاندن قدرتمندان کاستن از رنج ضعیفان ممکن نیست. چیزی که هست، برای مقابله با منافع قدرتمندان، بهتر آنست که به بسیج ضعیفان امیدوار بود. پس از یک دوران دوری، آیا رهبران ترقیخواه خواهند توانست با جنبش های اجتماعی همگام شوند؟ و آیا این جنبش های اجتماعی قادر خواهند بود باز جوانه های امید رادر دلها برویانند؟

* سال پیروزی حزب سوسیالیست فرانسه در انتخابات ریاست جمهوری.

** New Deal، زنجيره ای ازتدابيراقتصادی برپايه سه مؤلفه «تسكين آثار ركود، بازيافت سـاز و كـار نظـام اقتصادی و انجام اصلاحات»، كه در سال های ١٩٣۶ـ ١٩٣٣، در دوره اول زمامداری "فـرانكلين دلانـو روزولـت" بـه قصد رفع آثار بحران بزرگ ايالات متحده به كار بستند.

پی نوشت: ۱ـ به گزارش ”کاراکاس“، میزان فقر در نیمه اول سال ۲۰۱۵ کاهش یافته بود.

۲ـ همایش در مؤسسه ”لولا“، ۵ اکتبر ۲۰۱۵، ”سان پائولو“.

۳ـ ”والتر پومار“، «تا دیگر ترسی از باختن نداشته باشیم»، پرونده «مدرسه دستخوش آتش»، Maniθre de voir، شمارهٔ ۱۳۱، اکتبرـ نوامبر ۲۰۱۳، (http://www.monde-diplomatique.fr/ma...).

۴ـ مصاحبه با Brasileiros، ”سان پائولو“، ۹ ژوئن ۲۰۱۵.

۵ـ «”رافائل کورئا“ به تهدید روی آورد که اگر کنگره مجازات سقط جنین را لغو کند، استعفا خواهد کرد»، ۱۱ اکتبر ۲۰۱۳، .www.infobae.com

۶ـ ”استیو النر“، «ونزوئلا: هواداران ”چاوز“ در باره سرعت مراحل تغییر بحث می کنند»، گزارش ”کنگره آمریکای شمالی در باره کشورهای قاره آمریکا “، جلد ۴۷، شماره ۱، نیویورک، بهار ۲۰۱۴.

۷ـ مصاحبه با «Online IHU»، ۲۷ اوت ۲۰۱۵.

۸ـ ”ألانا مورائس“ و ”ژان تیبل“، «پایان جشن در برزیل؟»،،Nueva Sociedad شماره ۲۵۹، ”بوئنوس آیرس“، سپتامبرـ اکتبر ۲۰۱۵.

۹ـ مقاله ”آلوارو گارسیا لینیه را“، «بولیوی، ”چهار تناقض در انقلاب ما“»، را در شماره ماه سپتامبر ۲۰۱۱ لوموند دیپلوماتیک بخوانید.

۱۰ـ این حکایت را ”آمادور فرناندزـ ساواتر“ نقل کرد، که در اینجا از او تشکر می کنیم.

۱۱ـ این دو گفتاورد را از روزنامه ”فاینانشال تایمز“، ۴ دسامبر ۲۰۱۴ بیرون کشیده ایم.