من، من هستم. نه مرد، نه زن.... 
 

لاله حسین پور

 

  

• انسان ها می بایست دنیایی داشته باشند فارغ از کلیشه های جنسیتی، فارغ از نقش هایی که به جنسیت ها داده شده است. در این دنیا انسان، انسان به دنیا می آید و انسان بزرگ می شود. نه دختر یا پسر با نقش هایی که از کودکی در خانه و مدرسه و در خیابان و بر سر کار و در جامعه به عهده شان گذارده می شود. ...

تا جایی که آمار نشان می دهد، از هر 30هزار انسان در آلمان، یک نفر ترانس سکسوئل است. به عبارت دیگر سه هزارم درصد انسان ها در آلمان، یا با جنسیت زن متولد شده، اما خود را مرد احساس می کنند، یا برعکس و یا جنسیت شان از بدو تولد نامعلوم است. هرچند این آمار تنها متوجه افرادی است که احساس خود را اعلام کرده و یا به پزشک مراجعه کرده اند. 

اما داستان این است که انسان به طور عام دارای جنسیتی میان زن و مرد بوده و این امر تنها به ترانس سکسوئل ها بر نمی گردد. 
براستی چگونه می توان جنسیت را به معنی واقعی اش تعریف کرد؟ چگونه می توان جنسیت انسان را تعیین کرد؟ آیا فیزیک انسان و بیولوژی پاسخ قطعی به این سئوال می دهد؟ آیا جنسیت انسان ها در حال شدن و متغیراست؟ آیا این جنسیت می تواند از این به آن تبدیل شده و در پروسه زندگی به مثابه پدیده ای در وسط یا نزدیک به آن و یا به آن باقی بماند؟ 

برخی از محققین به این امر اشاره می کنند که مغز زنان از ساختار متفاوتی نسبت به مغز مردان برخوردار است. اما در واقعیت امر، این تفاوت ها کوچک تر از آنی هستند که سرنوشت زنان و مردان را به ترتیبی که در جوامع جریان دارد، رقم زنند. سوال اینجاست که آیا یک محقق می تواند به مغز نگریسته و بگوید که این مغز از آن یک زن است یا یک مرد؟ و تفاوت سلول های مغز در ترانس سکسوئل ها را چگونه بررسی می کنند؟ 
سلول های مغز انسان از تأثیرات محیط، رفتارها و برخوردهای اطرافیان و جامعه از بدو تولد تا به بعد شکل نهایی اش را می گیرد. حتی تجربیات و فعالیت ها و شغل انسان ها نیز به شکل گیری این سلول ها کمک می کنند. کسی که تاکسی می راند، چه زن و چه مرد، بخش جهت یابی در مغزش بسیار فعال تر از شخصی ست، چه مرد و چه زن، که مثلا ماهرانه با دست چپ ویولن می زند. این تفاوت ها را دانشمندان می توانند به راحتی در سلول های مغز جستجو و تحقیق کنند. بنابراین از تفاوت های موجود در مغز نمی توان جنسیت را تشخیص داد. 
درواقع این هویت اجتماعی و نقشی که جامعه به زن و مرد داده، تفاوت ها را به وجود آورده است. زندگی ترانس سکسوئل ها نشان می دهد که چه تفاوتی میان بیولوژی و هویت اجتماعی، میان جنس و جنسیت، میان فیزیک و احساس جنسیت وجود دارد. 
آمار نشان می دهد، از سال 1991 تاکنون، 17هزار نفر در آلمان جنسیت خود را توسط عمل جراحی تغییر داده اند. 10 سال قبل از آن، متخصصین این رقم را 3 تا 5 هزار تخمین می زدند. در واقع می توان گفت، اکنون حدود 25هزار انسان که جنسیت خود را تغییر داده اند، در آلمان زندگی می کنند. 

ترانس سکسوئل هایی که آگاهانه با این وضعیت دوگانه برخورد می کنند، تمایلی به این یا آن شدن ندارند و تلاش می کنند با نقش کلیشه ای جنسیت در جامعه مبارزه کنند. آن ها می خواهند، آن چیزی باشند که هستند. یک انسان. 
بعد از مبارزاتی که ترانس سکسوئل ها برای حقوق خود به عنوان یک انسان به پیش برده اند، توانسته اند از سال 1981 قانون را کم کم تغییر دهند. آن ها در ابتدا توانستند نام کوچک خود را تغییر دهند، اما جنسی که با آن به دنیا آمدند، هم چنان بر ورقه شناسایی آنان باقی ماند. در مرحله بعد توانستند جنسیت خود را نیز در صورت عمل جراحی در اوراق شناسایی تغییر دهند. اکنون از سال 2011 می توانند بدون عمل جراحی ورقه شناسایی خود را متناسب با هویت اجتماعی شان تغییر دهند. قانون پذیرفته است که شرط عمل تغییر جنسیت، ناقض "منزلت انسانی و حق انسان نسبت به بدن خود" در قانون اساسی است. در نتیجه اکنون عمل جراحی شرط تغییر جنس در ورقه شناسایی نخواهد بود. 

اما مشکل کماکان باقی ست. طبق قانون فرد اجازه دارد جنسیت خود را تعیین کند. زن یا مرد! فرض بر این است که این فرد حداقل سه سال با جنسیتی که خود را به آن متعلق می داند، زندگی کرده و مجددا جنسیت خود را تغییر نخواهد داد. چنین پروسه ای می بایست از طریق دو متخصص و کارشناس بدون واسطه با هم، تأیید شود. 

وضعیت کودکانی که به لحاظ بیولوژیک جنسیت مشخصی ندارند، تفاوت می کند. آمار نشان می دهد، هم اکنون 160هزار انسان با عضو جنسی نامشخص در آلمان زندگی می کنند. آن ها در جامعه ای که فقط با نقش های کلیشه ای جنسیت به انسان ها می نگرد، وضعیت اسفناکی داشته و دارند. پدر و مادر همواره مجبوربودند، بعد از تولد فرزندشان، جنسیت نوزاد را انتخاب کرده و نقش کلیشه ای فرد را از بدو تولد تعیین کنند. سرنوشتی که چنین کودکانی در پروسه رشد خود طی کرده اند، غیرقابل باور است. مسئله بسیاری از این کودکان در سنین بالاتر، اصلا ترانس سکسوآلیتت نیست. آنها می خواهند همانی که هستند، باشند و نمی خواهند خود را در قفس جنسیت ها و کلیشه های آن محبوس کنند. 
اکنون اما، از سال 2013 دیگر اجباری به تعیین جنسیت نوزادی که با جنس نامشخص متولد شده، نیست. 

محققان و دانشمندان می گویند، نه تنها سلول های بدن هر انسان مخلوطی از دو جنس را در خود دارند، بلکه آزمایشات بر روی
DNAنیز نشان داده که تقریبا هر انسانی یک مجموعه از جنسیت ها را در خود به همراه دارد. با چنین کشفی، می بایست جنس و جنسیت از نظر بیولوژی بازتعریف شود. 

اینِس پاول باومن
ines paul baumann 

اینس - پاول در کلن زندگی می کند. او با جنس دختر به دنیا آمد و از زمانی که دختربچه کوچکی بود و به مهد می رفت، می دانست که نمی خواهد یک دختر باشد. اما هیچ گاه به این ایده نرسید که می خواهد یک پسر باشد. او می گوید، نمی خواستم دامن بپوشم و مثل دخترهای دور و برم باشم. اما پسر هم نمی خواستم باشم. می خواستم شلوار بپوشم و بازی هایی را که دوست دارم، بکنم. می خواستم خودم باشم، نه دختر و نه پسر. این احساس را سال ها با خود داشتم و هیچ گاه به عمل جراحی و پسرشدن فکر نمی کردم. چنین ایده ای در سن سی سالگی به مغزم خطور کرد. اکنون، با وجودی که تبدیل به یک مرد شده ام، هم چنان نام زمان دختری ام را حفظ کرده ام و هنوز هم تمایلی ندارم که خودم را در یک کاتاگوری گذاشته و مرد یا زن باشم. 
در 25 سالگی خود را یک لزب می دانستم. اما از این کاتاگوری نیز ناراضی بودم. در واقع می بایست یک زن باشی تا لزب محسوب شوی و من خود را یک زن نمی دانستم. به هیچ وجه نمی توانستم با بدن خود ارتباط برقرار کنم. از ظاهر خودم راضی نبودم و باید به آن خاتمه می دادم. روزی روی صورتم ریش گذاشتم و وقتی خود را در آینه نگریستم، از قیافه ام راضی شدم و کم کم به فکر عمل جراحی و درمان با هورمون افتادم. 
تصمیم بسیار سختی بود. به همین دلیل به آنانی که قصد تغییر جنسیت با عمل جراحی دارند، تأکید می کنم، آیا واقعا به این نتیجه رسیده اند که به عمل جراحی نیاز دارند یا می توانند با بدن خود، هر آن چه که هست، کنار بیایند. طبیعی ست در جامعه ای که از انسان ها انتظار دارند تا به طور واضح بگویند، زن هستند یا مرد، انسان به این نتیجه می رسد که با عمل جراحی و یا هر وسیله دیگری خود را تبدیل به این یا آن کند. 
مشکل، نقش کلیشه ای زن یا مرد در اجتماع است. وقتی انسانی که با جنس مرد به دنیا آمده و می گوید، می خواهم با عمل جراحی تبدیل به یک زن شوم تا بتوانم به راحتی گریه کنم....... می توان مشکل را به وضوح دید. 
بعد از عمل جراحی و هورمون تراپی بسیار سخت، تبدیل به یک مرد شدم. دیگر سینه نداشتم و ریش درآوردم و صدایم کلفت شد. در گذشته نیز موهایم را می تراشیدم و شلوار و تی شرت می پوشیدم. این که می گویند، این هورمون هست که همه چیز را تعیین می کند، در واقع می توانم بگویم چرند است. مهم ترین تغییری که در من به وجود آمد، آرامش خودم بود. دیگر نمی بایست با محیط و پیرامون ام می جنگیدم. من در دوران لزب بودن، بسیارعصبی و خشن بودم و اکنون با ظاهر مردانه، نرمش بیشتری نشان می دهم. معتقدم یک انسان به عنوان مرد نباید برتری جو و خشونت طلب باشد. 

جالب اینجاست که اکنون به عنوان مرد وارد دنیای مردها می شوم و متوجه شده ام که مردها زمانی که در جمع خود هستند، بسیار طبیعی و ملایم و آرام هستند. اما وقتی زنی وارد می شود، تبدیل به مردسالارهایی می شوند که زنان آن را خوب می شناسند. 
حالا به عنوان یک مرد، وقتی به مرد دیگری که درحال پرخاش گری است، توضیح بدهم که حق نداشته، می فهمد و آرام می شود. اما اگر به عنوان یک زن به او گوشزد شود، احساس خواری کرده و جنگ جنسیت ها شروع می شود. و برعکس، حال که با ظاهر مردانه وارد جمع زنان می شوم، به وضوح می بینم که مزاحم جمع شان شده ام. البته کسی چیزی بیان نمی کند، اما من خوب می فهمم که جمع دیگر راحت نیست و می روم. 
دوران زندگی ام با ظاهر دختر و زن نقش بسیار زیادی روی شکل گیری شخصیت ام داشته و اکنون تأثیر آن را در زندگی ام با ظاهر مردانه می بینم. برای مثال در شرایط خشم و تردید، صدایم، به جای آن که مثل مردها کلفت شده و داد بزنم، نازک می شود. یا وقتی جایم در مترو تنگ می شود، مثل مردان خودم را پهن نمی کنم، بلکه خود را جمع کرده و کنار می کشم. 
درواقع من تبدیل به مردی شده ام، در یک دنیای مردانه، بدون داشتن سلاح مردانه! هیچ تمایلی هم به داشتن این سلاح ندارم. 
وقتی در بانک یا اداره کارت شناسایی ام را نشان می دهم، اغلب سئوال می کنند که آیا کارت همسرم است. دقیقا از این لحظه لذت می برم که خودم را، خود واقعی ام را نشان دهم و بگویم، من همین هستم و جز این نیستم. این لحظه به مردم نشان می دهد، اشتباه کرده اند که جهان را تنها به دو جنس مرد و زن اختصاص داده اند. مردم باید بدانند که میان این دو جنس، حالت های بسیار متنوع و مختلفی وجود دارد و لازم نیست الزاما مرد یا زن باشند. این لحظه نشان می دهد که انسان می تواند جنسیتی میان این دو جنس و یا خارج از این دو جنس داشته باشد. 

روبرت ویلیام کونل
Robert Wiliam Connel 

او اکنون ریوین کونل
Raewyn Connel نام دارد و یک محقق شناخته شده استرالیایی در رشته مرد شناسی و استاد دانشگاه ملبورن است. او که با جنس مرد به دنیا آمده بود، در سن 63 سالگی جنسیت خود را با عمل جراحی تغییر داده و از آن زمان به عنوان یک زن زندگی می کند. 
او می گوید از بچه گی احساس می کردم که چیزی نادرست در من وجود دارد و در سنین نوجوانی دیگر می دانستم که یک دختر هستم در بدن یک پسر. اما در آن زمان توان و شجاعت بیان این مطلب را نداشته و تمام تلاشم را کردم تا خودم را با این واقعیت که دارای بدن یک مرد هستم و باید به عنوان یک مرد زندگی کنم، تطبیق دهم. در سال های 50 هنوز پدیده ای به نام ترانس- سکسوئل شناخته شده نبود. کسی مثل من هیچ امکانی برای طرح مشکل اش نداشت. مشکل من در آن زمان حل نشدنی بود. هیچ حرفی از نقش جنسیت ها و مبارزه با آن در جامعه نبود. پذیرش دو جنس و کلیشه های مربوط به آن، ثبت شده در جامعه و غیر قابل رد کردن بود. 
بحث اینجاست، آن هایی که ترانس سکسوئل هستند، نباید به عنوان کسانی که جنسیت خود را تغییر داده و یا می خواهند تغییر دهند، مطرح شوند. بلکه می بایست به مثابه یک واقعیت موجود در جامعه پذیرفته شوند. واقعیتی که همواره وجود داشته، اما امکان ابراز وجود نداشته. اگر این واقعیت پذیرفته شود، دیگر شاید هیچ انسانی نیاز به تغییر جنسیت خود نداشته باشد و بتواند، آن چه که هست، باقی مانده و هویت معین خود را در جامعه بازسازی کند. اگر کودکی که با بدن یک پسر به دنیا آمده، امکان عملی کردن نیازها و احساسات دخترانه خود را می داشت و برعکس، شاید هیچ گاه به عمل جراحی و معالجات هورمونی نیازی پیدا نمی کرد. 
باید توجه کرد، کودکی که به دنیا می آید، خود جنس خود را تعیین نمی کند، بلکه این جنس بر اثر یک اتفاق بیولوژیک به او تحمیل شده و سرنوشت آینده او را بدون اینکه خود بخواهد، رقم می زند. از زمانی که جنس کودک معلوم می شود، آینده او نیز با رفتار کلیشه ای پدر، مادر، محیط و جامعه با او تعیین خواهد شد. حتی روابط دوستانه و یا عاشقانه اش با تعیین جنس گره خورده و جهت دیگری می یابد. گاهی تغییر جنسیت با عمل جراحی برای شخصی که با جنسی بر خلاف هویت درونی و احساسی خود مواجه است، تعیین کننده بوده و حاضر است رنج عمل های متعدد و هورمون تراپی دشوار را بر خود هموار کرده تا احساس درونی خود را با بدن خود هم آهنگ کند. 

باید اضافه کرد که حتی انجام تغییر جنسیت نیز امری طبقاتی بوده و هزینه بالایی می طلبد و انجام آن برای اقشار فقیر و کم درآمد، به ویژه در کشورهای فقیر امکان پذیر نیست. برای مثال در کشورهای فقیر آمریکای لاتین، گروه های ترانس در حاشیه شهرها برای خود مناطقی به وجود آورده اند و در آنجا زندگی می کنند. بسیاری با تن فروشی روزگار می گذرانند و همواره به علت خشونت و هم چنین ایدز درمعرض خطر مرگ قرار دارند. چند درصد آنان امکان تغییر جنسیت خود را دارند؟ قاطعانه می توان پاسخ داد، هیچ کس. برخی با تزریق سلیکون ارزان و غیربهداشتی در سینه خود راضی هستند که آن هم اغلب باعث مرگ شان می شود. 

زندگی برای کسانی که موفق به تغییر جنسیت خود می شوند نیز آسان نخواهد بود. تحقیقات نشان می دهد، تغییر جنسیت در درجه اول برای یک انسان ضررهای زیادی به همراه می آورد. بسیاری شغل خود را از دست می دهند. در کوتاه مدت به نظر می رسد میان مردان و زنانی که جنسیت خود را تغییر داده اند، تفاوتی وجود ندارد و هر دو به یک سان خساراتی را متحمل می شوند. اما در ادامه می توان گفت، مردانی که به زن تغییر جنسیت داده اند، خسارت بیشتری می بینند. درآمد آنان حتی گاهی در حد یک سوم کاهش می یابد. مردی که در یک جامعه مرد سالار تبدیل به یک زن می شود، نه تنها موقعیت های مردانه خود را در جامعه از دست می دهد، بلکه میان زنان نیز جایی برای خود احساس نمی کند. 
با تغییر جنسیت، نه تنها برای خود شخص، بلکه برای اطرافیان او نیز وضعیتی بغرنج به وجود می آید. تمامی روابط از فامیل نزدیک و دور تا دوستان و محل کار یا مدرسه و غیره می بایست از نو بازسازی شوند. برای آنانی که از جانب خانواده خود پذیرفته نمی شوند، قضیه بسیار پیچیده تر است. بسیاری با فکر خودکشی بسر می برند. آمار آن هایی که دست به خودکشی می زنند، بسیار بالاست. تحقیقات نشان می دهد که 60 تا 70 درصد ترانس ها به خودکشی فکر می کنند. اما آمار آن هایی که واقعا خود را می کشند، نامعلوم است، چرا که دلیل خودکشی اصلا اعلام نمی شود. 
حتی من که پروفسور دانشگاه هستم و شخص معروفی بوده و روابط خود را هم چنان حفظ کرده ام، بارها مورد اذیت و آزار قرار گرفته ام. در خیابان مسخره شده و یا توهین شنیده ام. اما به دلیل این نارسایی ها نمی توان به این نتیجه رسید که باید نقش کلیشه ای در جامعه را پذیرفت و به آن تن داد. 
باید گفت، تا زمانی که کروموزم های
x و y در بدن انسان ها فعال بوده و آن ها را با جنس دختر یا پسر به دنیا می آورد، چاره ای جز پذیرش آن نیست. اما این که انسان چه برخوردی با بدن و فیزیک خود می کند و چه نقشی را برای خود می پذیرد، امری فردی بوده و فرد می بایست این آزادی را داشته باشد تا این فیزیک را تغییر داده و به آن چه که می خواهد، تبدیل شود. 
انسان ها می بایست دنیایی داشته باشند فارغ از کلیشه های جنسیتی، فارغ از نقش هایی که به جنسیت ها داده شده است. در این دنیا انسان، انسان به دنیا می آید و انسان بزرگ می شود. نه دختر یا پسر با نقش هایی که از کودکی در خانه و مدرسه و در خیابان و بر سر کار و در جامعه به عهده شان گذارده می شود. در این دنیا انسانی که خود را میان دو جنس یا فرای دو جنس می داند، نیز به مثابه یک انسان رشد می یابد و جنسیت او، هر چه باشد، نقشی در زندگی او بازی نمی کند. 

لوسی وایت
Lucie Veith 

لوسی دختری ست که بعد از ازدواج و در سن 23 سالگی متوجه شد که بدن یک مرد را در درون خود دارد. بعد از آن دوران وحشتناکی را گذراند. 
زمانی که در سن بلوغ پریود نشد، مادرش او را نزد دکتر زنان برد. دکتر بعد از آزمایش و سونوگرافی گفت که رحم و تخمدان های او رشد نرمال ندارند. اما به هیچ وجه از این که او نه دارای رحم هست و نه تخم دان، نه به او و نه به مادرش چیزی نگفت. لوسی می گوید، از این که در آن زمان متوجه بدن مردانه خود نشدم، بسیار متشکر هستم، چرا که اگر در آن زمان به این مسئله پی می بردم، می بایست آن دوران وحشتناک را در نوجوانی متحمل می شدم. 
در سن 20 سالگی عاشق مردی شده و با او ازدواج می کند. اما در 23 سالگی دچار خون ریزی شده و دکتر بعد از معاینات دقیق او را به بیمارستان می فرستد. بعد از دو هفته آزمایشات مختلف، به او می گویند که جنسیت واقعی او مذکر بوده و در داخل بدنش جنسیت یک مرد را دارد و نه زن. 
شوک بزرگ وارد می شود. لوسی می گوید، حتی از خودم می ترسیدم و به خودکشی فکر می کردم. به همسرم گفتم و او را آزاد گذاشتم تا تصمیم اش را برای بودن با من و یا جدا شدن از من بگیرد. اونیز که شوک زده بود، سه روز فکر کرد و در نهایت گفت، مرا با بدنم، هرچه که هست، دوست دارد و چنین چیزی نمی تواند باعث جدایی ما شود. 
چند هفته بعد با یک عمل جراحی بیضه هایم را برداشتند. دلیلی که آوردند، این بود که تغییر شکل و جنس داده اند و خطرناک هستند. در حالی که بعدها فهمیدم چنین چیزی صحت نداشته و بیضه های من تولید اسپرم می کردند و گرچه نمی توانستم مادر شوم، اما می توانستم پدر شوم. دکتر مزبور گفت خانم وایت، شما یک زن هستید و وجود بیضه در بدن شما بی معنی است! آن ها با برداشتن بیضه ها تولید تستوسترون را در بدن من متوقف کرده و اوستروگن تجویز کردند که به علت مصرف آن دچار دپرسیون، چاقی مفرط و مرض قند و به علت عمل جراحی دچار عفونت مجرای ادرار و انواع و اقسام بیماری ها شدم. در ادامه، به قدری از مصرف هورمون اوستروگن کلافه بودم که طغیان کرده و مصرف آن را کنار گذاشتم و 20 سال بدون این هورمون زندگی کردم. 
در40 سالگی با اینترنت آشنا شدم و در گروهی به نام زنان
xy که سرنوشتی مشابه من داشتند، ثبت نام کردم. در این گروه بحث های زیادی بر سر هورمون ها و اثرات آن در بدن می شد. و من به عنوان اولین زن در این گروه، با مصرف تستوسترون آغاز کردم. در نتیجه مصرف این هورمون، کم کم دپرسیون و بیماری قند در من ناپدید شد و بدنم را بیشتر احساس کردم. زندگی ام عادی تر شده و روحیه خوبی پیدا کردم. 
پروسه ای را که من گذراندم، نشان داد که پزشکان در برخورد با پدیده انسان های میان دو جنس متد بسیار اشتباهی دارند. آن ها به پدر و مادرانی که نوزادان با جنس نامشخص به دنیا می آورند، توصیه عمل جراحی فوری و تبدیل نوزاد به یکی از دو جنس را می کنند. والدین نیز در چنین شرایطی مجبورند که تصمیم عاجل بگیرند غافل از این که چنین جراحی هایی به شدت به جنسیت فرد صدمه زده و عواقب بدتری برایش به وجود می آورد. برای مثال از پوست روده آلت جنسی زنانه را فرم می دهند و به بدن وصل می کنند. اولا این آلت جنسی غیر حساس بوده و به این ترتیب فقط امکان دخول را فراهم می کنند بدون این که دختر لذت رابطه جنسی را تجربه کند. ثانیا، بچه بزرگ می شود، اما بخیه ای که در بدنش وجود دارد، قابلیت انعطاف نداشته و کشیده می شود و مشکلات عدیده ای را برای فرد به وجود می آورد. فرد ناچار است بارها و بارها به عمل جراحی تن بدهد و خسارات ناشی از عمل را هم متحمل شود. بسیاری از این اشخاص با چنین تجربه ای اصلا میل رابطه جنسی را در خود می کشند و از آن صرف نظر می کنند. 
پزشکان تصور می کنند با عمل جراحی و تبدیل نوزاد به یکی از دو جنس دختر یا پسر، زندگی را برایش آسان تر کرده و باعث از بین رفتن تحقیرهای احتمالی در جامعه می شوند. در حالی که این وظیفه دولت است که فرهنگ تحقیر و تمسخر را نسبت به جنسیت و غیره از جامعه بزداید. 
در ضمن می بایست هرگونه عمل جراحی در ناحیه آلت جنسی برای افراد کمتر از 18 سال به طور قانونی ممنوع شود و تنها در صورتی که سلامتی فرد با خطر مواجه است، مجوز جراحی داده شود. 
اکنون پدر و مادر نوزادی که جنسیت نامعین دارند، مجبور به تعیین جنسیت در اوراق شناسایی کودک نیستند و این اولین قدم است.