«شرق شناسی» سعید چه می‌گوید؟

 
 

نگاهی دوباره به کتاب «شرق‌شناسی» ادوارد سعید پس از 35 سال؛ 

این یاداشت به نقد و بررسی کتاب «شرق شناسی» ادوارد سعید می‌پردازد. کتاب شرق‌شناسی به بیش از 26 زبان دنیا ترجمه شده است و این برای خود سعید هم تعجب‌آور بود که چگونه کتابی که ناشران نیویورکی رد کرده بودند و از چاپ آن امتناع می‌ورزیدند، در مدت کوتاهی، چنین مورد اقبال جهانیان قرار گرفته است.

 

 

دکتر سید حسین اطهری؛ 

ادوارد سعید، منتقد و نویسنده‌ی ادبی و سیاسی‌اجتماعی فلسطینی‌الاصل آمریکایی، که بین سال‌های 1935 تا 2003 زیسته است، شهرتش را مدیون کتاب «شرق‌شناسی» است و در مجامع علمی با این کتاب شناخته می‌شود؛ به طوری که امروزه اصطلاح شرق‌شناسی بیشتر اشاره به اثر و گفتمان سعید دارد تا رشته‌ای دانشگاهی که به مطالعه‌ی ادبیات و فرهنگ و تاریخ شرق بپردازد. وی در دوران زندگی خود، مدافع حقوق مردم فلسطین بود و در این باره کتاب‌هایی نگاشت که به فارسی نیز ترجمه شده است.

 سعید مسیحی آواره‌ای فلسطینی است که در سال 1948، قبل از اشغال بیت‌المقدس شرقی، ابتدا به قاهره و سپس به آمریکا مهاجرت کرد. وی دارای مدرک کارشناسی ادبیات انگلیسی از دانشگاه پرینستون و کارشناسی ارشد و دکترای ادبیات از دانشگاه هاروارد آمریکاست که تز دکترای خود را تحت نظر جوزف کنراد نگاشته است. او بلافاصله بعد از اخذ مدرک دکترا، در دانشگاه کلمبیای آمریکا شروع به تدریس ادبیات تطبیقی و زبان انگلیسی کرد. وی همچنین در دانشگاه‌های هاروارد و جان هاپکینز نیز درس گفته است. سعید به زبا‌ن‌های فارسی و عربی و نیز فرانسه، ایتالیایی، آلمانی و لاتین مسلط بود و در موسیقی نیز صاحب نظر بود. در سال 1992 به سرطان خون مبتلا شد و بعد از اینکه متوجه بیماری‌اش شد، دوباره به دنیای موسیقی بازگشت و دست به اقدام بی‌مانندی زد و گروه موسیقی‌ای متشکل از استادان فن موسیقی از اتباع اسرائیل و فلسطین تشکیل داد که نام آن را کنسرت دو‌گانه‌ی شرقی‌غربی نهاد.

 سعید در زندگی خود سه مسئله را پیگیری کرده است:

 1.       مسئله‌ی روشن‌فکری و نقد و بررسی وظیفه‌‌ی روشن‌فکر، تحت تأثیر آرای میشل فوکو.

2.      مسئله‌ی شرق‌شناسی که به طرح گفتمان پساشرق‌شناسی انجامید.

3.     دغدغه‌ی همیشگی سعید؛ یعنی مسئله‌ی فلسطین.

 آنچه در این نوشتار مورد بررسی قرار می‌گیرد شرق‌شناسی سعید است و لذا امکان بررسی دیگر مسائل، مقال دیگری می‌طلبد. کتاب شرق‌شناسی به بیش از 26 زبان دنیا ترجمه شده است و این برای خود سعید هم تعجب‌آور بود که چگونه کتابی را که ناشران نیویورکی رد کرده بودند و از چاپ آن امتناع می‌ورزیدند، در مدت کوتاهی چنین مورد اقبال جهانیان قرار گرفته است. کتاب شرق‌شناسی از زمان چاپ در سال 1978، باعث ایجاد سیطره‌ی معرفتی‌ای بر محافل دانشگاهی شده که به جریان پساشرق‌شناسی نامور شده است. البته تجدیدنظرهایی در این نظریه توسط وی صورت گرفته است.

 ویژگی شرق‌شناسی بر اساس این اعتقاد بنیان‌گذاری شده است که غرب بی‌حرف‌وحدیث، بر شرق برتری دارد و به دلیل اینکه شرق ناتوان از شناخت خود است، شرق‌شناسی می‌خواهد به آنان کمک کند تا خود را بشناسند. به عبارتی، شرق‌شناسی شرق را هم به شرقیان و هم به غربیان می‌شناساند.

 از سال 1993 تا زمان مرگ سعید، تمامی مقالات وی در وبلاگش منتشر می‌شده است. وی در مجموع حدود 150 مقاله‌ی آنلاین در سال‌های آخر عمرش نگاشته و در وبلاگش قرار داده است. تأثیر سعید در جهان غرب و شرق به این دلیل بود که مقالات وی به شکل وسیعی ترجمه و توسط لینک‌های گوناگونی پشتیبانی شده است. هدف کتاب سعید اثبات این نکته است که هر گونه فعالیت مستشرقان، اعم از پژوهش‌های تاریخی، هنری و حتی موسیقایی، ابزاری در دست استعمار و در خدمت امپریالیسم است.

 واژه‌ی شرق‌شناسی اگرچه در شکل کلی خود، رشته‌ای دانشگاهی است که در مورد فرهنگ، تاریخ، هنر، زبان و... جهان شرق، به خصوص کشورهای اسلامی و خاورمیانه و خاور نزدیک، به مطالعه و بررسی می‌پردازد؛ اما در محافل دانشگاهی و علمی، این واژه بیشتر یادآور اثر ادوارد سعید یعنی «شرق‌شناسی» است که یکی از بنیان‌های نظری متون پسااستعماری محسوب می‌شود که آن را تحت عنوان پست‌کلونیالیسم می‌شناسیم. امروزه در فرهنگ‌ها، شرق‌شناسی اشاره به گفتمان ابداعی سعید دارد.

 شرق‌شناسی امروزه سه شکل اساسی به خود گرفته است و به واقع سه گفتمان شرق‌شناسانه داریم:

 1.       شرق‌شناسی

2.      پساشرق‌شناسی ادوارد سعید (ضدشرق‌شناسی)

3.     شرق‌شناسی وارونه (العظمه و بابی سعید)

 آن «شرق‌شناسی» که سعید تألیف کرده یادآور چیزی است که فوکو آن را صورت‌بندی گفتمانی نام نهاده است. سعید می‌گوید من از مفهوم میشل فوکویی استفاده کرده‌ام: قدرت کلام، بخشی از فرآیند شناخت و نیز عاملی اساسی در شکل‌دهی به واقعیت‌های ملموس و غیرملموس است.

 عید معتقد است شرق‌شناسی در تبیین خود این گونه عمل می‌کند:

 1.       بین شرق و غرب تفاوت عمیق و مطلقی برقرار است.

2.      بازنمایی جوامع غربی از شرق، نه بر واقعیت، بلکه بر برداشت‌های ذهنی استوار است.

3.     شرق بدون تغییر و راکد و در نتیجه، قادر به تعریف هویت خود نیست.

4.     شرق مطیع و منقاد و فرمان‌بردار است.

 وی چهار روایت را در برداشت غرب از شرق دخیل می‌داند. به عبارتی شرق از دل این روایت‌ها در اندیشه و جان غربی رسوخ پیدا کرده و معنا یافته است:

 1.       روایت استبداد شرقی

2.      فقدان تغییر اجتماعی

3.     نظریه‌ی شهوت‌رانی و جنسیت

4.     فقدان نظم و انضباط اجتماعی

 

سعید گسترش شرق‌شناسی را همراه با گسترش استعمار اروپاییان می‌داند و اعتقاد دارد که همراه با مطالعه‌ی زبان، انسان‌شناسی، تاریخ و جغرافیا و تمامی جلوه‌های گوناگون مشرق‌زمین، شبکه‌ای از دانش را تشکیل می‌دهند که شرقی را به ذهن غربی به صورت تصفیه‌شده نشان می‌دهد و بعد از عبور از صافی دانش و قدرت ذهن غربی، با شرق شکل‌گرفته توسط قدرت، شناخته می‌شود.شرق‌شناسی از دیدگاه سعید، مجموع مفروضات غلطی است که اندیشه‌ی غرب را نسبت به شرق متأثر ساخته است. شرق با این دیدگاه «دیگربود» غرب است و از جهتی دیگر، شرق‌شناسی، به عنوان ساختی از گفتمان ایدئولوژیک غرب، این امکان را برای اروپاییان فراهم نموده است تا بتوانند شرق را به زیر سلطه و تصرف خود درآورد و آن را استعمار کند.

به عبارتی، غرب با شرق‌شناسی خود، در صدد بود تا به دیدگاه خود درباره‌ی شرق، مرجعیت بخشد و از این طریق، آن را تحت کنترل خود درآورد. در واقع سعید معتقد است شرق برساخته‌ی ذهن غربی است تا از این طریق، خود را بشناسد و بتواند توجیهی برای تسلط و هژمونی خود بر شرق ارائه کند. وی در کتابش بیشتر به انگلیسی‌ها، فرانسوی‌ها و آمریکایی‌ها می‌پردازد و به سایر شرق‌شناسی‌ها اشاره نمی‌کند و به نوع مواجهه‌ی آن‌ها با دنیای اسلام و به خصوص غرب معطوف می‌شود.

ویژگی شرق‌شناسی بر اساس این اعتقاد بنیان‌گذاری شده است که غرب بی‌حرف‌وحدیث، بر شرق برتری دارد و به دلیل اینکه شرق ناتوان از شناخت خود است، شرق‌شناسی می‌خواهد به آنان کمک کند تا خود را بشناسند. به عبارتی، شرق‌شناسی شرق را هم به شرقیان و هم به غربیان می‌شناساند. اما همان گونه که گرامشی می‌گوید، این شناخت موجب شکل‌گیری هژمونی و سلطه‌ی غرب بر شرق می‌شود و چون پتک، این شناخت بر سر شرق می‌نشیند و آن‌ها را مقهور خود می‌سازد.

 سعید در وصف مصر بعد از فتح آن توسط ناپلئون می‌نویسد که دانشمندان رشته‌های مختلف، هر کدام خصوصیات فرهنگ مصر را در مجلدی نگاشتند. به نظر سعید، این امر نشان‌دهنده‌ی این مسئله است که استعمار و تصرف سرزمین‌ها به وسیله‌ی نیروی نظامی، به تنهایی کافی نیست، بلکه این امر باید توسط دانش، که همان شرق‌شناسی است، تثبیت شود. این دانش همان چیزی است که فوکو آن را صورت دیگری از قدرت می‌نامد. 

این شرق هم شرق اسطوره‌ای است و هم شرق جغرافیایی که شامل انسان‌هایی است که مسلمان و عرب و دارای نژاد‌های گوناگونی هستند. وی می‌گوید غرب این‌ها را با عنوان ذهن عربی، ذهن خاورمیانه‌ای و نیز فرهنگ اسلامی نمونه‌سازی می‌کند و تعمیم می‌دهد. 

ادوارد سعید با وام‌گیری اندیشه‌ی فوکو، در صدد بود تا به ساخت‌شکنی تصویر غربیان از شرق بپردازد. او در این راستا، ابتدا با زیر سؤال بردن انسان‌شناسی شرق‌شناسان، معتقد است که انسان‌شناسی همواره از نوعی گذشته‌ی استعماری در رنج بوده، زیرا هرگز نتوانسته است از یاد ببرد که در نیمه‌ی قرن نوزده، دولت‌های اروپایی عمدتاً برای اهداف سودجویانه‌ی خود در مستعمرات بود که این رشته‌ی علمی را تقویت کردند و میدان‌های تحقیق گسترده‌ای را در اختیار پژوهشگران آن قرار دادند. 

شرق‌شناسان عموماً نگاهی شیئی‌گرا�به پدیده‌ای که خود آن را شرق نامیده‌اند می‌انداختند. سعید همچنین با پرسش بنیادین از هستی‌شناسی، به اندیشه‌ی شرق‌شناسی حمله کرد. او شرق‌شناسی را سیستمی از بازنمایی‌ها تعریف می‌کند که توسط چندین نیرو قوام پیدا نموده و شرق را به درون دانش و شناخت غربی و در نهایت امپراتوری آن‌ها رهنمون ساخته است. سعید جهان‌بینی دوانگارانه‌ی شرق‌شناسی را که معتقد است میان فرهنگ‌ها و مردم شرق و غرب تفاوت بنیادی و هستی‌شناسانه وجود دارد مورد نقد قرار می‌دهد. او نشان می‌دهد که این برساخته‌ی ذهن غربی، چگونه قرن‌ها در نوشتارهای شرق‌شناسان مسلط بوده است. به عبارتی او دوگانگی شرق و غرب را امری گفتمانی و برساخته‌ی انسان غربی می‌داند. این تمایز در شکل خوش‌بینانه‌ی خود، ساده‌لوحی غربی‌ها و در حالت بدبینانه، نوعی تبعیض و نژادپرستی است. 

سعید مانند فوکو معتقد است که تعریف خود نیازمند «دگرسازی» است که این عمل در شرق‌شناسی اتفاق می‌افتد، زیرا هویت همواره بر بنیاد رابطه‌ی منفی با دیگری تثبیت می‌شود. بنابراین تعریف «دیگری» در اصل تلاشی برای تعریف خود است. وی با مدد از فوکو در مسئله‌ی دانش و قدرت، شرق‌شناسی را دانشی می‌داند که پابه‌پای استعمار رشد کرده است. به دیگر سخن، شرق‌شناسی از آغاز یک گفتمان قدرت بوده است که به دنبال توجیه چیرگی انسان غربی بر انسان شرقی بوده است. 

دید انتقادی سعید نسبت به قدرت، ساخت و بازنمایی، نقاط مشترک زیادی با مطالعات پست‌مدرنیست‌ها در رابطه با عدالت دارد. سعید می‌خواهد نشان بدهد که تمام کارهای ما برای این دنیا و شرکت در آن است. 

وی بعدها در مقاله‌ی خود تحت عنوان «تجدید نظر در شرق‌شناسی» اشاره می‌کند که شرق‌شناسی سؤالی است در این باره که چگونه تولید شناخت در جهت مخالفت با پایان فرقه‌گرایی و برچیده شدن نظام‌های سلطه‌ای که درگیر محاصره‌ی جنگ و مانورهای نظامی هستند عمل می‌کند. 

سعید بر خلاف نخستین کارش، یعنی «شرق‌شناسی» که در آن یک‌جانبه غرب را مورد انتقاد قرار داده بود، در نوشته‌های بعدی خود، تلاش کرد بین شرق و غرب ارتباط برقرار کند. به باور او، با وجود چنین فضای باز و امکانات گسترده‌ای، دیگر کسی قادر به کنترل عکس‌العمل‌ها و تفاوت‌های خوانندگان نیست. در چنین زمینه‌ای، سعید و همکارانش برای گسترش حس هم‌زیستی مدارا و درک ارزش‌های انسانی حرکت خود را آغاز کردند. 

یکی از تأثیرات اندیشه‌ی سعید ظهور و بروز مطالعات آسیایی است. سعید با اتخاذ رویکرد پست‌مدرن، سعی دارد تا از منظر قدرت، چگونگی پیدایی انسان‌شناسی و جهان‌شناسی مطالعات پساشرق‌شناسی را آشکار سازد. نکته‌ای که درباره‌ی گفتمان ادوارد سعید و گفتمان پساشرقی و پسااستعماری ادوارد سعید اغلب نادیده گرفته می‌شود این است که وی در مورد غرب حکمی کلی صادر می‌کند و تمام تحقیقات و مطالعات غربیان را دارای هدف استعماری می‌داند. به عبارتی وی معتقد است غرب با انگیزه‌ی سیاسی سعی دارد چهره‌ای مشوه از شرق ارائه نماید تا بتواند به اهدافش برسد. به واقع گفتمان پسااستعماری نسبت به کوشش‌های فرهنگی و اهداف فرهنگی مستشرقان بی‌توجه است. 

از نقدهای مهمی که می‌توان به کتاب سعید وارد ساخت این است که او در مطالعات شرق‌شناسانه‌ی خود، هیچ اشاره‌ای به تمدن و فرهنگ ایرانی نمی‌کند. بعضی افراد دلایلی برای این مسئله ذکر کرده‌اند. مثلاً برخی می‌گویند که سعید اعتقاد داشت چون ایرانی از نژاد آریایی‌هاست، غرب نسبت به ایران نگاهی دیگر دارد. برخی دیگر ضدیت او با ایران را عامل این کار دانسته‌اند؛ اما به هر حال، شاید یکی از دلایل عدم اقبال روشن‌فکران ایرانی به کتاب سعید را فقدان نگاه به سرزمین‌مان بتوان دانست. 

ولی به هر حال، می‌توان گفت که نقد سعید ایرادهایی دارد. مهم‌ترین ایراد این است که تمام مستشرقینی که به مطالعه و تبیین فرهنگ شرق پرداخته‌اند، به قصد چیرگی و سلطه بر شرق نبوده است، بلکه حتی می‌توان گفت که برخی مانند سنت‌گرایان غربی، شیفته‌ی تمدن و فرهنگ شرق بوده‌اند و این فرهنگ را نسبت به تمدن غربی برتر دانسته‌اند. بسیاری از آثار نویسندگان غربی نسبت به تمدن اسلامی و شرقی آکنده از حیرت است. هرچند نمی‌توان انکار کرد آثاری هم وجود دارد که گفتمان پساشرق‌شناسی سعید را تأیید می‌کند. 

صادق جلال ‌العظم، از متفکران چپ سوری، در نقد سعید معتقد است که او دچار شرق‌شناسی واژگونه شده است. در دید او، شرق‌شناسی واژگونه همان منطق شرق‌شناسی را دارد و دست به غیریت‌سازی می‌زند که هدف اساسی شرق‌شناسان بوده است. به عبارتی، از نظر العظم، کتاب سعید آثار سلبی بسیاری بر وضعیت فرهنگی اعراب داشته است و با تحریک آنان به موضع‌گیری نژادپرستانه در برابر غرب، به همان هدف غرب تحقق بخشیده است. 

برنارد لوئیس، از شرق‌شناسان مطرح آمریکایی، کتاب سعید را عمدتاً ایدئولوژیک می‌داند و او را متهم می‌کند که به جای مباحث علمی، سیاست را وارد حوزه‌ی ادبیات دانشگاهی نموده است. وی این را که برخی شرق‌شناسان هدف امپریالیستی داشته‌اند می‌پذیرد، ولی تعمیم آن را به همه‌ی اندیشمندان شرق‌شناس ناروا می‌داند. 

سعید گسترش شرق‌شناسی را همراه با گسترش استعمار اروپاییان می‌داند و اعتقاد دارد که همراه با مطالعه‌ی زبان، انسان‌شناسی، تاریخ و جغرافیا و تمامی جلوه‌های گوناگون مشرق‌زمین، شبکه‌ای از دانش را تشکیل می‌دهند که شرقی را به ذهن غربی به صورت تصفیه‌شده نشان می‌دهد و بعد از عبور از صافی دانش و قدرت ذهن غربی، با شرق شکل‌گرفته توسط قدرت، شناخته می‌شود.

 از نقدهای جدی به «شرق‌شناسی» سعید کتاب «شرق‌شناسان»، اثر کریستین دیویس است. وی بر مهم‌ترین نقطه‌ضعف اندیشه‌ی پساشرق‌شناسی سعید انگشت گذاشته است. سعید برای دفاع از تفکر شرق‌شناسانه‌ی خود در استعماری دانستن شرق‌شناسی، مجبور شده است بر این نکته تأکید نماید که شرق‌شناسی تنها گفتمان انگلستان و فرانسه است که سابقه‌ی امپریالیستی و استعماری داشته‌اند و بدین ترتیب، از پرداختن به روسیه و آلمان و سایر کشورهای اروپایی که در مورد شرق مطالعات عمیق داشته‌اند و فاقد سابقه‌ی استعماری نیز هستند، عبور می‌کند و آن‌ها را نادیده می‌گیرد. در نتیجه می‌توان پروژه‌ی سعید را نقد شرق‌شناسی استعماری دانست، نه شرق‌شناسی به معنای عام آن. 

در نهایت باید به گفته‌ی سعید، انتظار از کتاب را با هدف نویسنده مورد سنجش قرار داد. سعید در مصاحبه‌ای که بعدها انجام داد، هدف از نگارش کتاب را این گونه بیان می‌کند: «آنچه من انجام می‌دادم (این چیزی بود که من از فوکو آموختم) ارائه‌ی جعبه‌ابزاری برای مردم بود. به طور خاص در مردم‌شناسی، کتاب من این سؤال را مطرح می‌ساخت که وقتی یک دانش تام‌وتمام بر شالوده‌ی قدرتی نابرابر میان دو فرهنگ قرار می‌گیرد، چه معنایی خواهد یافت. در جامعه‌شناسی، به ویژه در علوم سیاسی نیز این پرسش طرح می‌شد که چگونه می‌توان از جهانی صحبت کرد که نه به صورت بی‌طرفانه، که به صورت بخشی از جناح‌بندی‌های سیاسی دیده می‌شود. سعید می‌گوید من نمی‌خواستم به این سؤال که شرق یا جهان اسلام چیست پاسخ دهم، بلکه قصد من طرح این پرسش‌ها بود.(*)