پسرباره‌گی، کودک‌آزاری و همجنس‌گرایی

 
 

سه روایت در سه برداشت

رویینا شهابی

پسرباره‌گی: انحراف رفتار جنسی (بیش‌تر در مردان) است که تعریف مشخص و متمایز از کودک‌آزاری «Pedophilia» و همجنس‌گرایی «Homosexuality» دارد. پسرباره‌گی یا بچه‌بازی صرفاً میل به رابطه‌ی جنسی با کودک و نوجوان مذکر است که آزارگر، قربانیانش را همیشه از بین همجنسان مذکر کم‌سن‌وسال و اکثراً ‌نوجوان انتخاب می‌کند. پسرباره‌گی چنان‌که در نوشتار قبلی نیز ذکر آن رفت، پیشینه و عقبه‌ی تاریخی به همراه دارد و در سیر تاریخ حتا آداب مشخصی برای خود به میان آورده است. این انحراف جنسی محرومیتی است که در بستر فرهنگ مبتنی بر غیاب و مخفی‌کردن حضور اجتماعی زن و مقبولیت «پرده‌نشینی» زن، شکل گرفته و با گذشت لایه‌های زمانی ذهن‌نشین گردیده است. پسرباره‌گی و همراهی غلام‌بچه‌گان زمانی نه چندان دور، نوعی پز اجتماعی بوده و نشانه‌ی قدرت و مکنت و جایگاه خاص اجتماعی است که حتا آلات موسیقی و رقص خاصش را نیز با خود آفریده است. فرهنگ قبیله‌محور سنت‌مدار باعث می‌شود مولفه‌های انسانی عینیت‌شان را از دست بدهند و سوژه‌ها هیچ کدام در جای مناسب‌شان قرار نگیرند و گاه‌گاه تعدادی از آن‌ها بدل به امر ممنوعه شوند. غیابت فرهنگی-اجتماعی زن و احکام دست‌و‌پاگیر «پرده‌نشینی» برای زنان، نوعی فرافکنی تاریخی را در ذهنیت عمومی مردان بارگذاری کرده است.

زیستن در عاریت را عدم حضور و ابراز وجود زن بود که تدریجاً به مُد اجتماعی بدل کرد. وقتی صدا و بدن زن و هرآن‌چه دیگر که مربوط به این تعریف جنسیتی می‌شود با مفاهیمی چون غیرت، ناموس، ننگ، آبرو‌، شرف و… گره زده شده که همه‌گی معطوف به مالکیت تمام و کمال مرد، در طول و عرض تاریخ تفسیر شده است، بازنمود عینی جایگزین برای این غیاب، طبیعتاً مولد یک انحراف بزرگ تاریخی می‌شود.

ریشه‌های تمایل به «کودک‌آزاری» را در نفس کشیدن حداقل بخش‌هایی از افغانستان کنونی در بستر فرهنگ و سنت‌های منسوخ تاریخ گذشته باید جست.

گلایه‌ی حضرت مولانا از  برخی خانقاه‌های منتسب به صوفیه، مبنی بر ورود فرهنگ پسرباره‌گی به آن اماکن، نشانه‌ی سابقه‌ی تاریخی و اجتماعی این نابهنجاری است که نباید انتظار داشت با چند سروصدا و هیاهو و برنامه‌های کوتاه‌مدت ویترینی، این روایت منحرف تاریخی ترمیم یابد و یا خاتمه پذیرد.

هست صوفی آنک شد صفوت‌طلب

نه از لباس صوف و خیاطی و دب

صوفی‌ای گشته به پیش این لئام

الخیاطه واللواطه والسلام

مولانا

اما کودک‌آزاری یا پدوفیلیا (میل جنسی به کودک) یک انحراف جنسی چند عاملی است که به هیچ وجه نمی‌توان دید یک‌سُویه به آن داشت. این گرایش می‌تواند نسبت به کودک پسر یا دختر شکل گیرد. هر چند عوامل بیولوژیک مانند عدم تعادل هورمونی ‌و اختلالات عاطفی نیز در مورد پدوفیلیا مطرح می‌شود اما عوامل روانی و ذهنی همواره بر سایر علت‌ها ترجیح داده شده است. عواملی هم‌چون تجربه‌ی آزار جنسی در کودکی و فرافکنی حس انتقام‌جویانه به کودکان دیگر در بزرگ‌سالی، حل نشدن و عبور نکردن از «عقده ادیپ» که یکی از مبانی نظری زیگموند فروید است، محرومیت در رفتار و تخیلات جنسی در زنده‌گی زناشویی و طرد شدن از جانب زنان و عدم تعادل شخصیتی از مجموع دیدگاه‌های طرح شده در این پیوند است. پدوفیلیا چنان‌که در یادداشت قبلی هم اشاره کردم، بیش از این‌که انحراف اخلاقی تلقی گردد، بیماری است و نیاز به نگاه بیمارانگارانه دارد نه جرم‌انگاری محض.

مثال، ملاامامی در قندهار که به کودکی مکرراً تجاوز می‌کرده و بعد از مدتی کودک را کشته است، ما را به بازتولید فرهنگ مخفی شدن یک امر طبیعی می‌رساند که موجب شکل‌گیری ذهنی بیمار با تصویرسازی اغراق‌آمیز و خاص می‌گردد تا آن‌جا که این تصویر را در قالب تن یک کودک به نمود عینی و قابل دسترسی می‌رساند. بازتولید امر ممنوعه در پیوند با هر نوع ارتباط بین زن و مرد، که تبدیل به فرهنگی ویران‌گر مذموم و نابهنجار می‌شود که قسمتی از اخلاق انسانی را از بین می‌برَد.

و اما همجنس‌گرایی: در بسیاری از جوامع به عنوان اختلال علمی شناخته و پذیرفته شده است و بیش‌تر امری وابسته به مسایل ژنتیکی به حساب می‌آید. این امر ژنتیکی، طبیعی و قابل احترام برای بسیاری از جوامع است و پذیرش این اصل قابلیت نقد شدن و تقبیح را برنمی‌تابد. چرا که تلقی مبتنی بر طبیعت انسانی و ناگزیری ژنتیکی و بیولوژیکی استوار است، لذا منطقی برای نکوهش و بازدارنده‌گی مجال نمی‌یابد. در جوامع غربی و حتا قسمت‌هایی از خاورمیانه، برای زدودن بار منفی از اصطلاح «همجنس‌گرایی» جایگزین «همجنس‌خواه» کاربرد پیدا کرده و کارشناسان علم رفتار و ‌فعالان اجتماعی در صدد ترویج و جا انداختن این اصطلاح هستند.

روان‌شناسان امریکایی معتقد هستند که بر اساس اتفاق نظر علم رفتارشناسی و جامعه‌شناسی، همجنس‌گرایی اصالتاً نمونه‌ای معمولی و رد نکردنی از اختلاف در گرایش‌های جنسی انسان‌ها است. (آسیب‌شناسی جنسی- ریچارد فن کرافت)

متخصصان عهد عتیق هم به این نکته اشاره کرده‌اند که رسم رایج در میان قوم لوط نیز چیزی از جنس همان نوع روابطی بوده است که در یونان باستان و سایر فرهنگ‌های گذشته (از جمله فرهنگ ایرانی- اسلامی) رایج بوده و در فرهنگ عرفانی فارس‌ها از آن تحت عنوان «صحبت احداث» یا «شاهدبازی» یاد می‌کرده‌اند؛ یعنی رابطه‌ای که متضمن نوعی تماس جنسی با کودکان و نوجوانان بوده است، همان که امروز در مناطقی از ایران و افغانستان از آن به عنوان رسم «بچه‌بازی» یاد می‌کنند. (آرش نراقی- رادیو آزادی-۱۳۸۹)

یعنی موضوع لواط در بین قوم لوط هم بیش‌تر مصداق «بچه‌بازی» امروزی است و با مفهوم همجنس‌گرایی تاریخ معاصر بشر تفاوت دارد. در نهایت این که پسرباره‌گی یک اختلال و نابهنجاری فرهنگی است که قابلیت تاختن و مذمت و هم‌چنین نگاه جرم‌انگارانه را دارد، اما کودک‌آزاری نوعی بیماری فرهنگی – اجتماعی است که بیش از نگاه جرم‌انگارانه به درمان و ترمیم مبتنی بر پژوهش‌های مستند نیازمند است و البته همجنس‌گرایی در حال حاضر مقیّد به هیچ کدام از این تعاریف و برداشت‌ها نیست.