فرهنگ و توسعه

 
 

نویسنده: آمارتیاسن

برگردان: کاضم فرهادی

آمارتیا سن اولین اقتصاددان یا دانشمندی است که جایزه نوبل را در این رشته نه به دلیل پیشبرد تئوری‌های اقتصاد ،بلکه به دلیل نشان دادن آموزش، بهداشت، سواد، تغذیه، لزوم مبارزه با سوء‌تغذیه و گرسنگی و … به دست آورده است. او بیش از هر چیز به دلیل داشتن نگاه انسانی به علم اقتصاد شهرت دارد؛ آمارتیاسن به عنوان فیلسوف اخلاق و علم سیاست و پژوهنده ای صاحب نظر در زمینه مباحث فرهنگی و هنری در ایران آن چندان شناخته شده نیست ،به همین دلیل مقاله های این کتاب به منظور معرفی دیدگاههای فرهنگی و هنری این فیلسوف  اقتصاددان گردآوری شده است. کتاب پیش رو برای پژوهشگران اقتصاد توسعه و اقتصاد فرهنگ منبع مطالعاتی ارزنده‌ای است و در عین حال بحث های مفید و سازنده ای به جامعه شناسان ،دست اندرکاران امور فرهنگی هنری و مباحث بین رشته ای ارائه می دهد.

از مهم ترین مباحث این کتاب میتوان به ارتباط فرهنگ و توسعه، فرهنگ به عنوان بخش بنیادی توسعه، اقتصادی بودن فرهنگ، تاثیر فرهنگ بر رفتارهای اقتصادی و مشارکت سیاسی، رابطه فرهنگ و همبستگی اجتماعی، نقش میراث فرهنگی در شناسایی هویت انسان ها و تاثیر فرهنگ در شکل گیری ارزش ها نام برد و همچنین در این کتاب به مواردی مانند یکپارچه سازی، راکد نبودن فرهنگ، تعصب و از خودبیگانگی، جبرگرایی فرهنگی، وابستگی متقابل و جهانی شدن نیزاشاره شده است.

بر مبنای خوانش آثار و نوشته‌های آمارتیاسن مقولات عمده‌ نظریه‌های توسعه‌یافتگی او بدین شرح است: «تبعیض»، «نابرابری جنسیتی»، «توسعه اقتصادی»، «توسعه نیروی انسانی»، «اصول و مبانی آزادی و حقوق اجتماعی»، « فقر اخلاقی در اقتصاد»، «محیط زیست و توسعه پایدار»، «غفلت از فرهنگ»، «قابلیت ذاتی افراد و نحوه به‌کارگیری آن».

آمارتیا سن معتقد است علم اقتصاد در بعد اخلاق بسیار فقیر است ، دغدغه اصلی آموزه‌های اخلاقی، بر روی چگونگی توزیع ثروت متمرکز است. برای ایجاد توسعه ،آزادی و انواع آن از اهمیت فوق‌العاده‌ای برخوردار است. رویکرد توسعه به مثابه آزادی که آمارتیاسن آن را به عنوان یک رویکرد سیستمی مطرح کرد،به  انسان  بعنوان فردی نگاه میکند که نقش‌آفرین است  نه منفعل و نقش‌پذیر… ایده اصلی آمارتیاسن بر این اساس است که زندگی انسان صرفاً بر اساس درآمد و ثروت نیست. بلکه آزادی در این میان بسیار اهمیت دارد؛ او آزادی را یکی از اجزاء ذاتی توسعه می‌داند.

در مقدمه میخوانیم

آیافرهنگ مکمل توسعه است؟سن ، دو  دیدگاه مطرح درباره توسعه را این چنین توضیح میدهد ، دیدگاه نخست مبتنی بر نظریه رشد اقتصادی است و توسعه به عنوان فرآیندی از آن عبارت است از: افزایش سریع و مداوم محصول ناخالص ملی ،بهره وری و احتمالاً تلاش برای توزیع دستاوردهای این افزایش، که این نگرش را برداشت اقتصادگرا می‌نامد. در دیدگاه دوم ،توسعه عبارت است از فرآیند افزایش آزادی فردبرای دست یافتن به اهدافی که خود آن را ارزشمند می‌داند ، این برداشت مبتنی بر توسعه انسانی است و بر خلاف توسعه صرفا اقتصادی ،آن را « برداشت رهایی بخش توسعه »می‌ خواند،در این نگرش ،پیشرفت اقتصادی و اجتماعی را  با فرهنگ مرتبط دانسته و ثروت مادی را صرفا یکی از کارکردهای اقتصاد در نظر میگیرد ودر نهایت ، فرهنگ را عامل تعیین کننده پیشرفت اقتصادی و اجتماعی میداند.

مقاله اول این کتاب از بررسی فیلم های ساتیا جیت رای نتیجه گیری شده است.  آثار ساتیا جیت رای درکی  بسیار خردمندانه از روابط بین فرهنگها ارائه می‌دهد او بحث‌های کلان فرهنگی در جهان معاصر به ویژه هند را مطرح کرده است سن می‌گوید در فیلم‌های رای و نیز نوشته هایش سه مضمون کلی درباره فرهنگ و روابط متقابل شان مشاهده میشود نخست ،اهمیت تمایز بین فرهنگ های محلی و فردیت مربوط به آن‌ها دوم، لزوم درک خصیصه ناهمگن هر فرهنگ محلی و نیاز شدید به ارتباط بین فرهنگی. سوم ،تشخیص موانعی که ارتباط بین فرهنگی را به امری دشوار تبدیل می کند (۱۷) نویسنده توضیح می‌دهد رای در فیلم و نوشته هایش در تاکید بر لزوم احترام به فردیت هر فرهنگ، معتقد است هیچ دلیلی برای بستن درها به روی جهان خارج نمی بیند بلکه در واقع به گشودن درها اولویت می دهدومعتقد است فرهنگ ما می تواند از فرهنگ های دیگر بهره بگیرد همانطور که فرهنگ های دیگر میتوانند از فرهنگ ماالهام بگیرند. سن توضیح می‌دهد کسانی که درباره اهمیت اختلاف های فرهنگی مطلب مینویسند حق دارند که به این موضوع اهمیت بدهند ،اما تلاش برای مشاهده این اختلاف ها به شکل بیش از حد اغراق آمیز، دوگانگی بین شرق و غرب را بیش از آنکه آشکار سازد پنهان می کند در واقع حتی تعمیم  در خصوص یک جامعه دینی واحد در هند یا یک گروه زبانی واحد ممکن است عمیقا گمراه کننده باشد، مردم را می توان برحسب ویژگیهای متفاوت طبقه‌بندی کرد؛ گرایش به منظور تاکید براختلافاتی مانند دین و جامعه،باعث فراموشی و نادیده گرفتنِ دیگر ویژگیها میشود.  سن میگوید” این تفاوت ها-« تباین سرگیجه آور»- دور از آن چیزی است که بتوان با تعمیم های تصنعی درباره خلوص بی نظیر و شکننده «فرهنگ ما »و با تمایلی جدی برای حفظ« فرهنگ ما» و« مدرنیته ما» یافت  و آن را از« فرهنگ آنها» و «مدرنیته آنها» مصون داشت در ناهمگنی و سعه صدر ما مباهات مان نهفته است ؛همچنین برای آسیا و برای جهان(۳۷).

در مقاله دوم با عنوان فرهنگ و توسعه آمارتیاسن شرح میدهد برای بررسی تاثیر فرهنگ در فرآیند توسعه برخی از اندیشمندان تمایل دارند ، به دیدگاه‌های کلیشه ای و ساده انگارانه مراجعه کنند  ؛مثلاً به نظر می رسد بسیاری از افراد آشکارا یا پنهان بر این باورند که سرنوشت کشورها را ماهیت فرهنگ‌های مربوط به آنها رقم می زند ،این باور می تواند بسیار خطرناک باشد زیرا موجب انتقال نا امیدی به کشورهایی میشود که در روند رشد توسعه ناموفق عمل کرده اند.  موضوع دیگری که در این مقاله مطرح می‌شود؛درباره نقش یادگیری درزمینه انتقال فرهنگی است ،اگر چه  چنین انتقال و آموزشی می‌تواند بخش جدایی ناپذیر از فرایند توسعه باشد ،اما این موضوع نیز مطرح میشود که باید به بحث درباره تهدید جهانی شدن در دنیای معاصر نیز بپردازیم ،اغلب این نگرانی وجود دارد که فرهنگ های محلی درخطرنابودی هستند وچه کاری میتوان انجام دادوچگونه با آن مقابله کرد ؟موضوع دیگری که سن  در این مقاله به آن میپردازد ؛این است که برای ایجاد توسعه و برای ایجاد رفاه و آزادی وپر بار  ساختن زندگی انسانها،باید  از طریق ادبیات ،موسیقی ،هنرهای زیبا و دیگر شکل های بیان فرهنگی نیزاستفاده شودسن میخواهد توجه افراد را به این موضوع جلب کند که لزومابرخورداری از سرانه محصول ناخالص ملی بالا ،اما بی توجهی به موسیقی ،هنر، ادبیات و مانند اینها به کامیابی اساسی در امر توسعه نمی‌انجامد. باید بدانیم فرهنگ به هر شکل تمام ابعاد زندگی ما ، و آزادی هایی را که در طلبش هستیم دربرمی‌گیرد. آزادی و فرصت برای فعالیت‌های فرهنگی در زمره آزادی‌های بارز است که تقویت آن را می توان ازمبانی اصلی و اساسی توسعه دانست.

سن معتقد است فرهنگ ایستا نیست و در طول زمان تغیییر میکند ؛جبرگرایی فرهنگی اغلب تلاش بیهوده ای ، برای نپذیرفتن تغییر است باید بدانیم که فرهنگ هابا یکدیگر کنش متقابل دارند باید به تعمیم های پی در پی فرهنگی دقت شود بسیاری از مواقع برای تعصبات فرقه ای و یا تبعیض اجتماعی و حتی جباریت سیاسی ازاین روشها استفاده میشود.

سن در این مقاله به تهاجم فرهنگی بعنوان تهدیدی برای فرهنگ های محلی نیز اشاره میکند او معتقد است تهدید فرهنگ های بومی در فرهنگ جهانی شدن  امروز گریزناپذیر است اما میتوان در مورد مسایل اقتصادی و بازرگانی بعنوان فرصتی برای رشد و گسترش امکاناتی برای فرهنگ محلی از آن استفاده کرد و باید به این موضوع توجه داشته باشیم که ما نمیتوانیم ادعای  وجود دموکراسی داشته باشیم در حالیکه در مورد ورود فرهنگهای دیگراز خود مقاومت نشان داده و آنها را بیگانه بپنداریم؛ از این رو فرهنگهای محلی اگر میخواهند رقابت کنند باید از حمایتی قاطع برخوردار باشند. سن میگوید”در ارتباط با این موضوع مسئله دیگری نیزمطرح است و آن این است که در فرایند جهانی شدن ،ما خود را چگونه ارزیابی میکنیم ،در جهانی که سرتا پا درسیطره برتری  جهان غرب است در فرایندی دیالکتیکی  این حالت در واقع به مثابه نوعی مقاومت شجاعانه در مقابل استیلای غرب ممکن است به تمایلی نیرومند بینجامد که به شدت بر فرهنگ محلی پافشاری شود.(۶۶)

و این روابط تقابلی باعث شده که مردم خود را در مقام دیگری متصور سازندو این دیگریت سازی میتواند در اشکال ملی گرایی فرهنگی،قاطعیت مذهبی و یا حتی بنیادگرایی دینی بروز نماید این عکسالعملها بر خلاف ظاهرش عمیقا متکی به بیگانه است در واقع خودرا دیگری دیدن، پایین تر از رعایت عدالت نسبت به عمل آزاد و سنجیده است(۶۷)

در مقاله سوم با عنوان فرهنگ و توسعه سن دوباره تاکید میکند فرهنگ به شیوه های گوناگون با توسعه در کنش متقابل است .فرهنگ ،هم بعنوان ابزار و هم در اهداف توسعه مشارکت دارد اما این بدان معنا نیست که برای آگاهی از فرهنگ به سراغ نظریات حاضر و آماده برویم که ادعا میکنند چه چیزی خوب است و چه چیزی بد است ما باید آگاه باشیم که موضوعات پیچیده ای در توضیح شیوه هایی که در آن فرهنگ میتواند یا نمیتواند بر توسعه تاثیر بگذارد دخالت دارند.در پایان سن توضیح میدهداگر  توسعه را به عنوان ارتقای معیارهای زندگی مان در نظر بگیریم آنگاه در تلاش های همساز با توسعه به سختی میتوان جهان فرهنگ را نادیده گرفت ،تغییرات اقتصادی و اجتماعی برای رشد  توسعه، مسلما میتوانند بر فرصت های اشتغال به امور فرهنگی تاثیری مثبت یا منفی داشته باشند به هر حال توسعه در بهترین شکل به عنوان تقویت کننده آزادی ،اما به معنای بسیار وسیع و کلی آن  در نظر است اگر این حرف درست باشد در این صورت مطمئناآزادی های فردی در زمره آزادیهایی جای میگیرند که باید توسعه را بر حسب آنها ارزیابی کرد و در تحلیل توسعه فرهنگ باید  در گروه ملاحظات مبتنی بر هدف مطرح شوند.