گویییا که زمان در درون هستی ، اصلن دگرگون نمیگردد ، گذشته ی قریب در مخیلۀ یأسزدۀ نسل خاکستر ، به مومیایی ماضی های بعیده میماند و نه تنها که میماند بل خودرا در خودبیگانگی روشنفکران نشسته بر یابوی دیجیتال ، با میخ طویلۀ عصر گیلگمش می بندد. من های پرتاب شده در گودالهای تشنج ، بی آنکه تعلق های ناشکن خویش را در خویش بشکنند ، هوس ِآز و تمنا را بر بلند ترین کاجهای رویایی ، اما مبهم و لادَرک میاویزند ، تا باشد مجسمۀ مرگ و خشونت از فراز سپاهی گمنام جادۀ غلطیدۀ میوند به زیر غلطد . این منچه های منگ شده و جنازه پرور ، اگر از سیه چال دپریشن سیاسی ، بر اقیانوس زلال ِ صبر و عقل وصمیمیت ، چشمها را باز نکنند ، سرنوشت جاری و مستقبل ، مانند سرشتِ ماضی های بعیده خواهد ماند. برکتیبۀ ثور، بالشت نوشتند ، و رسوایی و تباهی از مرحلۀ اشغال ، با چکمه های گریزنده گذشت وچکامه ها بی آنکه نقبِ شکوهمندی بسوی سعادت و آزادی بزنند ، همان کتیبۀ مخملین بوسیلۀ دزدان عمامه پوش ِ جنگ و جسارت به سنگنبشتۀ ننگین تبدیل شد. لُنگی سیاهان چلی مشرب ، از دهانۀ آتشفشان مُثـلثی ( امریکا-عرب-پاکستان) فوران زدند تا با تطبیق شریعت غری ،کارهای باقیماندۀ برادران رمیده از کوچه های نامرد پشاور - مشهد را بر کتیبه های گِلین بنویسند... نوشتند نوشتند و تا آنجا نوشتند که عقل توطیۀ جهانی شدن ، برای انتقال بحران ساختاری از درون بازار های مالی به بیرون آن ،یعنی تا دامنه های بی بازار و خشخاش ریز ِ وحشی . برآیندِ جهانی شدن در زیر خرگاهِ سلمانی سپتامبر ، ریش لشکر جرار خویش را در نمای ظاهری صحنه، خشک تراشید، و در پردۀ سوم خیمه شب بازی ، رشمه بافان صبور ، از تفالۀ ریش و عمامه ، واسکت انتحاری و چپن اجباری ، ریشتند تا در مغازلۀ قره قل و پکول و گوپیچه و لنگی بومی ، نرخ سود را درامواج نرخ خون بنی آدم ، از های های دموکراسی تاهوی هوی دریای خزر شخم بزنند. سال نو سال عبث گونه مباد ! من واره های سنگک مند ، به حال آنچه بر پیشانی اوضاع میگذرد ، از فرط احساس روشنفکرانه به جای پرواز بسوی برج های نور و نمک به کوچه های متلاشی و بن بست سار میخزند ، به جای آنکه از تیرکش های مشترک و مشعل دار به پُشت جهل و سیاهی شلیک فرمایند به سینه های مقروض ، زخمی و نا آشنای خویش رگبار میکنند. اگر بخود نیاییم و سنگر انتحاری و انفجاری خود خواهی ها را ویران نکنیم! وتا من های متفاوت با درک ارزشهای اصیل تفاوت و تلون ، از لاک تاریک زبان وقبیله ، از بیگانگی منم منم بیرون نشود و با آگاهی تمام ، در آتشدان شرایط ، روشنتر و روشنگر نگردد ، سزاوار خواهد بود که مانند ناظران حاشیه نشین ، در دپریشن و یأس و اضطراب ، مشترکآ بغریم و بمیریم.
|