از انجاییکه رفتار های ما همیشه تابع عقلمان نیست به همین دلیل هم نمی توان انسان را به آن شکلی که خرد گرایان قرن هژدهم مطرح می کردند، موجودی خردمند دانست در بسیاری از موارد،افکار،رویا ها و اعمال ما  غیر منطقی اند و این رفتار غیر منطقی ممکن است تحت تاثیر غرایز ما قرار گرفته باشد.

زیگموند فروید

 

امید سجاد:

عنصر اصلی سازنده شخصیت انسان از نظر فروید کدام بود؟

سیاوش:

فروید معتقد بود که میان انسان و محیط پیرامون او نوعی برخورد  دایمی وجود دارد.این برخورد یا تعارض میان محرک ها و نیاز های انسان و انتظارات محیط از او به وجود می آید. به بیان دیگر به باور فروید غرایز عناصر اصلی شخصیت هستند، نیروهای برانگیزنده ای که رفتار را سوق می دهند و جه آنرا تعیین می کنند. فروید غرایز را در دو طبقه گروه بندی کرد:

غرایز زندگی و غرایز مرگ:

1-      غرایز زندگی به وسیله جستجو برای ارضای نیازهای غذا، آب ومسائل جنسی، به هدف بقای فرد و نوع خدمت می کنند. غرایز زندگی در جهت رشد و نمو هستند. انرژی روانی که توسط غرایز زندگی آشکار می شود لیبیدو است. از میان غرایز زندگی فروید بیشتر از همه به غریزه جنسی توجه داشت و آنرا برای شخصیت بسیار مهم می دانست.

2-       فروید در مقابل زندگی، غرایز ویرانگر یا غرایز مرگ را فرض کرد. او معتقد بود که مردم میل ناهوشیاری به مردن دارند. یکی از مولفه های غریزه مرگ، پرخاشگری است که در آن میل به مردن بر علیه هدفهای غیر از خود بر می گردد. به عقیده فروید پرخاشگری مانند میل جنسی جزء ضروری ماهیت انسان است

درست خواهد بود اگر گفته شود که فروید رفتار غریزی انسان را  کشف کرد. این موضوع باعث شد تا از او به عنوان یکی از مهمترین پیروان جریان فکری طبیعت گرایی یاد شود.

در دانشنامۀ رشد آمده است که: فروید در ابتدا شخصیت را به سه سطح تقسیم کرد.


1- هوشیار: شامل تمام احساسات و تجربیاتی است که در هر لحظۀ معین از آن آگاهیم. هوشیار بخش محدودی از شخصیت است. زیرا تنها بخش کوچکی از افکار، احساسها و خاطرات ما در هر لحظۀ در آگاهی هوشیار وجود دارد.

2- ناهوشیار: مهمترین و بزرگترین بخش شخصیت است که قابل دسترسی نمی باشد.

3- نیمه هوشیار: بین این دو سطح قرار دارد و مخزن خاطرات، ادراکات و افکاری است که ما در لحظۀ به صورت هوشیار از آنها آگاه نیستیم ولی می توانیم آنها را به راحتی به هوشیاری فرا خوانیم.

فروید بعدا نظر خود درباره سه سطح شخصیت را تغییر داد و سه ساختار اساسی را برای شخصیت معرفی کرد.

1-       نهاد: بزرگترین بخش شخصیت و منبع نیازها و امیال زیستی انسان است و تمام انرژی لازم برای دو بخش دیگر شخصیت را فراهم می کند. نهاد طبق اصل لذت عمل کرده، در جهت افزایش لذت و دوری از درد عمل می کند و ساختاری خودخواه، لذت جو، بدوی غیر اخلاقی، سبح و لجوج دارد.

2-         من: نمایندۀ منطق و عقل و رابط بین نهاد و محیط خارج است. من می کوشد در خواستهای نهاد را به صورت منطقی برآورد کند و اگر با واقعیت هماهنگی ندارند آنها را به تعویق انداخته یا هدایت مجدد کند. من به دو ارباب خدمت می کند، نهاد و واقعیت، و همواره بین درخواستهای اغلب متضاد آنها میانجی می شود و سازش برقرار می کند.

3-       فرامن: در سنین بین 3 تا 6 سالگی از تعامل با والدین بوجود می آید. زیرا آنها تاکید دارند کودکان باید از ارزشهای جامعه پیروی کنند. کودکان از طریق تنبیه و تحسین یاد می گیرند که چه رفتارهایی را والدین شان خوب یا بد می دانند. رفتارهایی که کودکان به خاطر آنها تنبیه می شوند یک قسمت از فرامن، من وجدان را تشکیل می دهد قسمت دوم فرامن، خودآرمانی است که شامل رفتارهای خوب یا درستی است که کودکان برای آنها تحسین شده اند. فرامن از نظر جدیت، غیر منطقی بودن پافشاری برای اطاعت، بی شباهت بد نهاد نیست هدف فرامن این است که کاملا جلو در خواستهای لذت جویی نهاد را بگیرد. فرامن نه برای لذت تلاش می کند و نه برای دستیابی به اهداف منطقی، بلکه تنها برای کمال اخلاقی می کوشد.

فروید معتقد است که فرامن در برابر من مانند وجدان عمل می کند.

امید سجاد:

لیبیدو را کمی بیشتر بشگافید

سیاوش:

به عقیده فروید لیبیدو یك نیروی كامجویی جنسی است كه از لحظه خطیر تولد آغاز به كار می كند . به این ترتیب كه در شیر خوارگی در لب ها ، زبان و دهان كودك جای می گیرد و از راه مكیدن ارضاء می شود ، سپس در روده ها و مخرج و در فرجام كار در آلت های تناسلی مأمن و مأوا می گیرد . انتقال لیبیدو به صورت یك رشته دگرگونی های رشد طبیعی در مراحل زیستی و همبسته با سال های زندگی انجام می گیرد .

امید سجاد:

منظور از رفتار غریزی انسان چیست؟

از انجاییکه رفتار های ما همیشه تابع عقلمان نیست به همین دلیل هم نمی توان انسان را به آن شکلی که خرد گرایان قرن هژدهم مطرح می کردند، موجودی خردمند دانست در بسیاری از موارد،افکار،رویا ها و اعمال ما  غیر منطقی اند و این رفتار غیر منطقی ممکن است تحت تاثیر غرایز ما قرار گرفته باشد.برای مثال همان قدر که مکیدن برای نوزاد غریزی است،محرک جنسی هم برای انسان رفتاری غریزی به شمار میرود.

برای فروید مشخص بود که بسیاری از بیماری های روانی ریشه در تعارضات دوران کودکی بیمار دارد.او به تدریج روشی را برای درمان  این دسته از بیماران به وجود آورد که در اصل نوعی "باستان شناسی روانی" است.

امید سجاد:

باستان شناسی روانی چیست و چه مسایلی را مورد کنکاش قرار میدهد؟

سیاوش:

باستان شناسی روانی  یعنی اینکه روانکاو به کمک بیمارش در شعور او به کند و کاو می پردازد تا واقعه ای را که باعث بیماری روانی او شده است بیرون بکشد،زیرا به اعتقاد فروید ،ما تمامی خاطرات گذشته مان را در ذهن خود ثبت کرده ایم.

امید سجاد:

چه توصیف کلی از آنچه فروید روان انسان می نامد بدست میآید؟

سیاوش:

فروید پس از سال ها تجربه اندوزی از طریق درمان بیماران روانی به این نتیجه رسید که شعور یا خود آگاه انسان تنها بخشی از کل روان اوست.او خود آگاه را به قلۀ یک کوه یخی تشبیه  می کرد که از آب بیرون آمده است او آن بخش از این کوه را که زیر آب بود،یعنی در خود آگاه رسوب کرده بود ناخود آگاه می نامید.

ما تمامی تمایلات ما را در خود آگاه مان  ذخیره نمی کنیم.تمامی آنچه در بارۀ شان فکر کرده ایم یا برایمان اتفاق افتاده اند در شعور ما انبار شده اند.آن دسته از این خاطرات که با کمی فکر کردن به یاد مان بیایند، به نظر فروید"پیش آگاهی" نامیده می شوند،ولی منظور او از ناخود آگاه آندسته از تمایلاتی  است که ما در  وجود ما سر کوب کرده ایم و یا سرکوب می کنیم؛یعنی آندسته از تمایلات یا خواسته هایی که باید فراموش کنیم زیرا ناشایسته،ناپسند و نفرت انگیز به نظر می رند.وقتی ما خواسته ها  یا تمایلاتی داشته باشیم که برای خود آگاه یا فرا من ما غیر قابل تحمل باشد، آنها را در زیر زمین شعور ما پنهان می کنیم.

امید سجاد:

آیا فروید یک فیلسوف بود؟

سیاوش:

به باور یوستاین گاردر استاد فلسفه از کشور نروژ میتوان فروید را یک فیلسوف فرهنگی  به حساب آورد.

چنان‌كه از اتوبيوگرافي فرويد و زندگي او برمي‌آيد، وي كار خود را با هيستري‌شناسي آغاز كرده، پس از چندي بر اين باور مي‌شود كه بيماري هيستري ريشه در نهاد زنان دارد. بدين معنا كه وي اعتقاد داشت اين بيماري كه در اواخر قرن نوزدهم و اوايل قرن بيستم افراد زيادي در غرب (به‌ويژه زنان) را به رفتارهاي جنون‌آميز كشانده بود، ناشي از ناهنجاريهاي ليبيدويي بوده و با رفع و كشف اين ناهنجاريها مي‌توان بيمار را درمان كرد. اين ادعا سبب شد كه وي را از مجمع پزشكان اخراج و او را متهم به انديشه‌هاي غير علمي نمايند. اين برخورد و اخراج، فرويد را مصمم ساخت تا براي اثبات نظر خود دست به استدالات فلسفی و تجربياتي بزند كه اين تجربيات منجر به پيدايي آراء و نظريات روان‌شناسانه او گرديد. بر پايه اين آراء و انديشه‌ها فرويد روان هر فرد را به سه جزء libido يا نهاد و يا Id كه از منظر او نيروهاي حياتي لجام‌گسيخته مي‌باشند و (ego) يا من روزمره، من معيشتي يا من‌ آگاه و هشيار و سوپرايگو (Superego) كه من متعالي است تقسيم نمود. او اعتقاد داشت اگر ليبيد‌و يا همان نيروي لجام‌گسيخته مكو‌ّن نشود، فرد در حالت حيواني و غريزي باقي‌مانده از سطح موجودي غريزي (حيوان) فراتر نمي‌رود. بنابراين تكوين (ليبيدو) است كه اين موجود غريزي را به فردي آگاه مبدل ساخته، وي را قادر مي‌سازد تا از طريق آگاهي (ego) انرژيهاي ليبيدويي خود را مهار كند. ليكن مهار ليبيدو يا به تعبير ديگر سركوب آن سبب بروز عقده‌هاي بي‌شماري مي‌شود كه عدم تأمين يا تخليه آنها مي‌تواند فرد را دچار انواع بيماريهاي رواني كند. بدين‌سان او بر اين باور بود كه هيستري يكي از جلوه‌هاي بروز ليبيدوي سركوب‌شده، و به شكل ناهنجار آن مي‌باشد.

منابع:

1-       آثار فروید:

هذیان و رویا ، روانکاوی و تحریم زناشویی با محارم ، توتم و تابو ، روان شناسی ، مفهوم ساده روانکاوی ، اصول و مبانی روان شناسی ، روان شناسی آینده یک پندار ، پیدایش روانکاوی درباره هیستری ، لئوناردو داوینچی ، مهمترین گزارشهای آموزشی تاریخ روانکاوی ، پسیکانالیز روانکاوی برای همه ، تفسیر خواب ، موسی و یکتا پرستی ، سه رساله درباره تئوری میل جنسی ، کاربرد تداعی آزاد در روانکاوی کلاسیک ، آینده یک پندار ، پنج گفتار از فروید ، پنج گفتار در بیان روانکاوی ، تمدن و ملالتهای آن ، اصول روانکاوی بالینی ، مبانی روانکاوی ، آسیب شناسی روانی زندگی روزمره -،اشتباهات لپی ، تعبیر خواب و بیماریهای روانی و روانکاوی.

2-       Encarta دائرةالمعارف

3-       دانشنامه رشد

4-       دایرۀ المعارف دموکراسی