فلسفه، واجبتر از نان شب
فلسفه، واجب تر از نان شب
دربارۀ تفکر
بسياري از مفاهيمي كه براي كودكان گيجكننده و معماگونهاند همان مفاهيمي هستند كه فلاسفه با آنها درگيرند، مفاهيمي همچون قوانين [يا قواعد]، حقيقت، خير، عدالت و غيره. با اينكه كودكان دربارة اين موضوعات و مفاهيم [از پيش] افكار و عقايدي دارند با وجود اين ياد ميگيرند كه اين عقايدخود را به احكام و آراي سنجيده اي تبديل كنند
محققان اعلام كردند آموزش فلسفه به كودكان پيش از دبستان باعث افزايش هوش آنان ميشود.
به اساس گزارش های رسیده از يوركشاير تودي، از چندي پيش در مهدكودك هاي اسكاتلند، آموزش فلسفه در برنامه روزانه كودكان بالاتر از سه سال گنجانده شده است. اين آموزشها، در قالب داستانهاي ساده تمثيلي و مصور ارايه ميشود و كودكان بايستي گزارههاي صادق و كاذب مستتر در متن را بيابند و تمرينهاي جانبي آن را حل كنند.
به تازگي محققان دانشگاه داندي اسكاتلند، با انجام تحقيقاتي دريافتند اين كودكان در مقايسه با همسالان خود كه آموزش فلسفه نگرفته بودند، از رشد هوشي 5/6 درصدي برخوردار شدهاند و همين امر برنامهريزان آموزشي در سراسر دنيا را بر آن داشته كه به مسأله آموزش فلسفه در سنين پايين به طور جديتر بيانديشند.
زنده گی
فلسفه برای کودکان و نوجوانان
اشاره: قدرت تميز, داوري و استدلال آوري از اهميت انكارناپذيري در زندگي فردي و حيات جمعي برخوردار است. نقش اين امور را در تفاهم ميان آدميان و در نتيجه نشاندن «گفتگو» به جاي «نزاع» در درون و ميان تمدنها نيز نمي توان ناديده گرفت. با وجود اين، حتي در گروههاي فلسفة دانشگاهها نيز بسياري از دانشجويان فاقد قدرت تميز, داوري و استدلال آوري هستند. البته اين معضل به كشورهاي جهان سوم محدود نمي شود، در كشورهاي پيشرفته و كشورهاي غربي نيز اين امر محسوس بوده است. اما انديشمندان و فلاسفة اين كشورها مدتي (حدود نيم قرن) است كه دست به كار شده اند. در اين مدت تلاش هاي بسياري انجام داده اند. در اين زمينه مطالعات و تحقيقات بسياري بعمل آمده وكنفرانس هاي متعددي تشكيل شده است و با عنايت به اين امر كه براي تقويت توانايي هاي ذهني و استدلالي افراد دوران دانشگاه بسيار دير است به اين نتيجه رسيده اند كه بايد اين كار را از دوران كودكي آغاز كرد. بدين ترتيب شاخة ديگري از فلسفه متولد شده كه « فلسفه براي كودكان» نام گرفته است و از اين طريق فلسفه وارد دبستانها و مدارس راهنمايي گرديده است، گو اينكه اين نوع فلسفه تفاوت هاي بسياري با فلسفه محض دارد. اين برنامه در حال حاضر در بيش از سي كشور جهان از استراليا گرفته تا ايسلند، از بلغارستان تا برزيل و از كانادا تا تايوان در شانزده زبان در حال اجرا است. پرفسور متيو ليپمن1 بنيانگذار اين برنامه است. وي در سال 1954 م دكتراي خود را از گروه فلسفة دانشگاه كلمبيا گرفت. هجده سال استاد فلسفه آن دانشگاه بود. سپس به دانشگاه دولتي مونتكلير2 رفت و در آنجا «پژوهشگاه توسعه و پيشبرد فلسفه براي كودكان»3 را تأسيس كرد. برنامه او، يعني «فلسفه براي كودكان»، جايزة سال 2001 انجمن فلسفي امريكا را به خود اختصاص داد. اين برنامه از طرف يونسكو و انجمن معلمان فلسفة امريكا تقدير شده است. ليپمن نويسنده يا نويسنده _ همكارِ 26 كتاب در فلسفه و تعليم و تربيت است نوشتاري كه در پيش روست گفتگويي با ايشان در زمينه تاريخچه, ضرورت, موضوعات, مسائل, روش ها و رويكردهاي مختلف فلسفه براي كودكان است4. خوانندگان مي توانند براي دستيابي به متن انگليسي اين گفتگو به سايت اينترنتي زير مراجعه كنند:
The Children and Youth Philosophers (http://www.buf.no/)
منظور از برنامه «فلسفه براي كودكان» چيست ؟
در اواخر سالهاي 1960 در دانشگاه كلمبيا واقع در نيويورك به درجة استادي فلسفه رسيدم. من فكر مي كردم كه دانشجويانم فاقد قدرت استدلال و قدرت تميز و داوري هستند , اما براي تقويت قابل ملاحظة قدرت تفكر آنها , ديگر بسيار دير شده بود . من به اين فكر افتادم كه اين كار مي بايست در دوران كودكي انجام ميگرفت ( و در آن زمان تقريباً فقط من بر اين اعتقاد بودم ). بايد وقتي كودكان در سن يازده يا دوازدسالگي بودند، يكسري دوره هاي درسي در خصوص تفكر انتقادي را مي گذارندند. اما براي تهية موضوعي قابل فهم و مخاطب پسند، بايستي متون درسي بصورت داستان نوشته مي شد , داستاني دربارة منطق اكتشافي كودكان. اما بنظر مي رسيد كه اين كار نيز بايد با دقت و ظرافت بسيار انجام مي گرفت . اين داستان ها بايد راجع به فلسفة مورد اكتشاف كودكان مي بود.
از اين رو من كتاب كشف هري استوتلمير6 را نوشتم ( اين عنوان ايما واشاره اي است به اسم ارسطو). وقتي آنرا در سال 1970 به آزمايش گذاشتم , بنظر مي رسيد بخوبي كارگر افتاده است . در پي آن براي معلمان ( با كمك آنه مارگارت شارپ7) يك كتاب راهنما كه شامل صدها تمرين فلسفي بود , نوشتم. آن كتاب هم بخوبي نتيجه بخش بود . سپس شهر كلمبيا را ترك كردم و «پژوهشگاه توسعه و پيشبرد فلسفه براي كودكان» را در دانشگاه دولتي مونتكلير تأسيس كردم . پس از چند سال , كتابي با عنوان ليزا8 نوشتم كه منحصراً مربوط به اخلاقيات بود. اين كتاب تكملة كتاب هري بود و به كودكاني اختصاص داشت كه اندكي بزرگتر بودند. كتاب هاي بيشتر و بيشتري نوشته شد كه هر كدام ويژة سطوح سني خاصي بود. اين كتابها بهمراه كتابهاي راهنماي كمك آموزيشان بودند.
همچنين مجموعه متنوعي از كتابهاي نظري تأليف و ( به واسطة ناشران دانشگاهي همچون تمپل , كمبريج و تيچرز كالج ) منتشر شد.
برنامة «فلسفه براي كودكان» يا P4C علاوه بر فراهم آوردن كتابهاي درسي متحد الشكل (داستان هاي فلسفي براي كودكان)، طرح آموزشي واحدي دارد كه در آن دانش آموزان سطوح مختلف با قرائت بخشي از داستان با صداي بلند , كلاس را آغاز مي كنند. سپس پرسش هايي در بارة آن طرح مي كنند و راجع به آنها به بحث مي نشينند. روش كار چنين است و شامل انتقاد متقابل و دو جانبه و ابراز عقايدي در نهايت دقت است. مربي اين روش را بعنوان رهيافتي آموزشي به رسميت شناخته و در پيش مي گيرد تا بدانوسيله كودكان را بسوي تبديل شدن به شهرونداني در نظام دموكراسي سوق دهد .
پيدايش و تكميل اين برنامه چگونه صورت گرفته است؟
پيدايش «فلسفه براي كودكان» از «هيچ كجا» و بدون مقدمه نبوده است. اين برنامه بر اساس رهنمودهاي جان ديويي و مربي روسي ليو ويگوتسكي9 بوجود آمده است كه بر ضرورت تعليم تفكر و تأمل و نفي آموزشِ صرفِ «حفظ كردن» تأكيد مي كردند. براي كودكان كافي نيست كه فقط آنچه را كه به آنها گفته مي شود به حافظه سپرده و سپس بياد بياوردند، بلكه آنها بايد موضوع مورد نظر را آزموده و تجزيه تحليل كنند. درست همان طوركه فرايند تفكر، پردازش اموري است كه كودكان دربارة جهان و از طريق حواسشان ياد ميگيرند، آنها نيز بايد دربارة آنچه در مدرسه ياد مي گيرند، بيانديشند. حفظ كردن مطالب، يك مهارت فكري كم ارزش و سطح پاييني است؛ به كودكان بايد مفهوم سازي، داوري و تميز امور از همديگر، استدلال و اموري از اين قبيل را ياد داد.
پس از آزمايشي كوچك اما فشرده كه بواسطة اين طرح به عمل آمد، (و نشان داد كه مي توان به كودكان استدلال قياسي و اصلاح شده اي را ياد داد، بدون اينكه اين كار "آموزش براي امتحان"10 باشد)، به تعدادي از افراد كه دكتراي فلسفه داشتند، تعليم داده شد تا معلمان سرتاسر ايالات متحده را آموزش دهند. آنها در سال هاي 1970 شروع به اين كاركردند. در پايان اين دهه، پنج هزار كلاس در اين كشور از اين برنامه بهره مي بردند. ( اين آزمايش نشان داد كه با ارائة اين برنامه براي كودكان يازده ساله، مي توان به آنها ياد داد تا در مسائل مربوط به استدلالهاي صوري، 27 هفته سن هوشي بالاتري داشته باشند.
با مساعدت دانشكدة تعليم و تربيت نيوجرسي و كمك هاي بلاعوض بنيادهاي خصوصي، اقدام به تشكيل كارگاههايي براي تربيتِ"معلمـ مربي" كرديم تا سپس آنها نيز معلمان ديگري را تربيت كنند، معلماني كه استفاده از اين برنامه را راه اندازي كنند. معلمان آموزش ديده گزارش دادند كودكان با خوشحالي به دوستانشان پاسخ مي دهند، چراكه اين كار به آنها امكان مي دهد تا به راحتي و آزادانه در كلاس صحبت كرده و دربارة ايده ها و نظراتشان با يكديگر و نيز با معلم به بحث بپردازند.
از آنجا كه فلسفه براي كودكان بيشتر يك برنامة مبتني بر زبان و مهارت هاي گفتاري است، توفيق آن رابطة تنگاتنگي با گسترش و بسط دقيق آن در مجموعة وسيع تري از زبانها دارد. ( هر كشوري ترجمة ويژة خود را مي طلبد و كاملاً بجا و طبيعي است كه اينگونه باشد).
در فلسفه براي كودكان چند رويكرد و نگرش وجود دارد؟ لطفاً در بارة اين رويكردها توضيح دهيد.
درست همانطور كه رشته اي به نام فلسفه وجود دارد، همانطور هم فلسفه اي براي كودكان وجود دارد. اما هر يك از اينها روايت هاي مختلفي دارند براي مثال، روايت هاي مختلف و متعددي از فلسفة علم، فلسفة روانشناسي، فلسفة هنر و غيره و غيره وجود دارد. هر "فلسفة ........" يا فلسفة مضافي، نقد جامعي از رشته اي است كه مورد مطالعه اش قرار ميدهد. اما فلسفه براي كودكان را نه مي توان با تعليم و تربيت يكي دانست و نه با فلسفة تعليم و تربيت.
آنچه «فلسفه براي كودكان» ناميده مي شود، تلاشي است براي بسط فلسفه، با اين هدف كه بتوان آن را بسان نوعي آموزش به كاربرد. اين فلسفه، آموزشي است كه از فلسفه براي واداشتن ذهن كودك به كوشش در جهت پاسخگويي به نياز و اشتياقي كه به معنا دارد، بهره مي برد.
اما «فلسفه با كودكان11» بعنوان شاخة فرعي كوچكي از فلسفه براي كودكان رشد كرد. به اين معنا كه «فلسفه با كودكان» از بحث و گفتگو در بارة آراي فلسفي سود مي برد، اما نه فقط بواسطة داستانهاي نوشته شده براي کودکان. برنامة فلسفه با کودکان قصد دارد کودکان را به عنوان فلاسفة جوان پرورش دهد. اما هدف «فلسفه برای کودکان»، ياري دادن به آنها براي بهرهمندي از فلسفه به منظور بهبود بخشيدن به يادگيري همة موضوعات موجود در اين برنامة درسي است.
در ابتدا وقتي به اين موضوع علاقمند شدم، گمان ميكردم كه كودكان حتي پس از تعليم براي كسب دقت، انسجام و هماهنگيِ بيشتر، باز هم نميتوانند كاري بيشتر از تفكر انتقادي بكنند. اما «تفكر انتقادي» شامل مفهومسازي، منطق صوري و هيچ گونه مطالعهاي از نوع فلسفة سنتي نيست، يعني هيچ يك از مواردي را كه من كوشيدهام در «فلسفه براي كودكان» ارائه كنم، در برندارد. تفكر انتقادي، كودكان را به فلسفه بازنميگرداند اما اعتقاد من اين است كه كودكان ديگر به چيز كمتري رضايت نخواهند داد و زير بار آن نخواهند رفت. البته آنها را نبايد هم به اين كار مجبور كرد. تفكر انتقادي در پي دقيقتر ساختن ذهن كودكان است؛ فلسفه هم به آن عمق ميبخشد و هم آن را پرورش ميدهد.
قويترين و پرنفوذترين رويكرد «فلسفه براي كودكان و نوجوانان » كدام است؟
از نظر من برنامهاي كه خود پروردهام و برنامهاي كه به نام «فلسفه براي كودكان» ناميده ميشود ميتواند بهترين رويكرد نسبت به بهبود تفكر كودكان دانسته شود.
دلايل اين امر عبارت اند از:
الف) علاقه: كودكان در خصوص كاري كه علاقة بسيار شديدي به آن دارند بيشتر تلاش ميكنند. به دلايل زير، P4C بيشتر مورد علاقه آنهاست: چون 1. شامل داستانهاي تخيلي است، 2. دربارة كودكاني همانند خودشان است و3. اين برنامه آنها را وارد گفتگويي دربارة موضوعات بحث برانگيزي (همچون اخلاق) ميكند.P4C از تفكر انتقادي ميگذرد و فراتر ميرود.
ب) هيجان: P4C تنها به تقويت تفكر انتقادي بسنده نميكند. در اين برنامه پذيرفته ميشود كه تفكر ميتواند به شدت مهيج و احساسي باشد. اين برنامه راههايي را فراهم ميكند كه از طريق آنها كودكان امكان سخن گفتن دربارة خود و تحليل آنها را بيابند.
پ) تفكر انتقادي :P4C كاملاً دربرگيرندة «تفكر انتقادي» است ولي آن را با وسعت و عمق بيشتري تعقيب ميكند. تفكر انتقادي اغلب «ضميمهاي» صرف براي برنامههاي درسي رايج است، اما P4C اين نياز را به رسميت ميشناسد كه كودكان بايد به گونهاي واقعي با موضوعاتي سر و كار داشته باشند كه آن ها را مسألهانگيز يا مبهم ميپندارند.
ت) ارزشها: در اين برنامه كودكان از همان ابتدا متوجه ميشوند كه برخورد ما با موضوعات ارزشي، مستعد مبهم شدن، دو پهلو شدن و آشفتگي است. در نتيجه، كودكان اموري را كه آنها را به تفكر دقيق و روشن رهنمون مي شود، مغتنم ميشمارند. اما اين بدان معنا نيست كه تفكر آنها بايد بدون شور و شوق يا فاقد احساسِ عاطفي باشد. كودكان ميتوانند دربارة مسائل مورد علاقةشان ـ يعني زماني كه موضوع تفكر آنها علاوه بر انتقادي بودن، خوشايند، توأم با احساس عاطفي و دلسوزي نيز هست ـ بهتر فكر كنند.
ث) خلاقيت: تفكر خوب ميتواند همانند زماني كه با تمام وجود در داستاني غرق ميشويم يا هنگامي كه فرضيهاي ميسازيم سرشار از تخيل باشد؛ بنابراين P4C به ويژه در زمينة خلاقيت، موفقيتآميز است.
ج) جمعي بودن: فلسفه، فعاليتي است مبتني بر گفتگو؛ اين كار، نيازي ضروري به گشودن باب گفتگو به روي تمام اعضاي جامعه دارد. به عبارت ديگر، به كندوكاو همگاني و مشترك نياز دارد. مردم جهان هنگامي كه نسبت به قربانيان بي گناه فاجعهاي احساس دلسوزي و همدردي دارند به نحوي بهتر از زماني رفتار ميكنند كه فاقد آن هستند
روش ابداعي شما در اين زمينه كدام است؟
من تعداد زيادي از عناصر و مؤلفههاي معروف را برگرفته و آنها را به شيوهاي نو تركيب كرده ام تا شكل جديدي از تعليم را پديد آورم. پيش از آنكه «فلسفه براي كودكان» پيشرفت خود را شروع كند، فلسفه و «تعليم و تربيت» بكلي از هم جدا و بيگانه تلقي ميشدند. آنها همانند نفت و آب با يكديگر مخلوط نميشدند. اما برنامهاي چون P4C، كه تأكيد دارد كودكان در بارة پرسشها، فكر بكر و بهتري داشته باشند و سعي كنند با بحث آزاد به پرسشهاي يكديگر پاسخ دهند، برنامهاي است كه يادگيري و دلبستگي، احساس عاطفي و تفكر، و تخيل و فهم را با هم تركيب ميكند. به اين دليل است كه منتقدي با صحبت از كتاب جديد من يعني تفكر در تعليم و تربيت (2003), اظهار ميدارد كه «نويسندة كتاب ]يعني من[ حماسة سقراطي بزرگي را آفريده است. اين كتاب جلوهاي شوقانگيز از آن چيزي است كه تعليم و تربيت ميتواند باشد و بايد باشد».
من بر آن بودهام الگويي جديد و مبتني بر تفكر در تعليم و تربيت ارائه دهم كه مفاهيم محوري و انسجام بخش آن، خردمندي يا معقوليت (مربوط به ويژگي فردي) و دموكراسي (مربوط به ويژگي اجتماعي) باشد. اين الگو فقط به اهميت تفكر انتقادي تأكيد ندارد، بلكه بر تفكر خلاقانه و تفكر توأم با علاقه نيز تأكيد مي كند _ هر سه نوع تفكر لازم و ضرورياند.
اين برنامه بر آفريدن، بيان كردن، عمل و احساس كردن بعنوان شريان اصليِ تميز و داوري تأكيد مي كند. تمرينات منظم و برنامهريزي شدة اين نوع يادگيري و درك مطلب، در بطن روايت فلسفي تعليم و تربيت قرار دارد. ما فن تعليمِ چنين تمريني را «مشاركت در تحقيق» ميناميم. اين رهيافت تعديل شده و مبتني بر همكاري، با مفهوم «تعادل تأمليِ» راول12 و «مكتب اصالت آزمايش»جان ديويي مطابقت دارد.
بسياري از مفاهيمي كه براي كودكان گيجكننده و معماگونهاند همان مفاهيمي هستند كه فلاسفه با آنها درگيرند، مفاهيمي همچون قوانين [يا قواعد]، حقيقت، خير، عدالت و غيره. با اينكه كودكان دربارة اين موضوعات و مفاهيم [از پيش] افكار و عقايدي دارند با وجود اين ياد ميگيرند كه اين عقايدخود را به احكام و آراي سنجيده اي تبديل كنند. فلسفه براي كودكان با ارائة تعداد زيادي از تمرينها براي يافتن دلايل خوب بر داوريها، كودكان را تحت نوعي آموزش قرار ميدهد كه افق ديد آنها را وسيعتر ميسازد. اين برنامه به آنها ياد ميدهد كه چگونه بايد فكر كنند.
كداميك از فلاسفه و روان شناسان در اين كار بيش از همه بر شما تأثير داشتهاند؟
جان ديويي: به جهت درك بسيار اهميت خلاقيت هنري در پرشور و پراحساس ساختن كودكان از لحاظ عاطفي.
جاستون باكلر13، فيلسوف آمريكايي قرن بيستم: به جهت مطالعات مهم او در زمينة ماهيت قوة قضاوت آدمي و همچنين به دليل كشف نقش قدرت قضاوت و تميز در تعليم و تربيت كودكان.
ليو ويگوتسكي، روانشناس قرن بيستمي روسي: وي ارتباط و وابستگيهاي بين موارد زير را تشخيص داد. ارتباط بين مباحثههاي كلاسي و تفكر كودكان، ارتباط بين كودك و جامعه بواسطة معلم و ارتباط بين زبان دنياي دوران بزرگسالي و هوش در حال رشد كودكان.
ژان پياژه: روان شناس قرن بيستم و متخصص تعليم و تربيت كه كار وي رابطة متقابل بين تفكر و رفتار را روشن ساخت.
زياد او از كودكان، تأكيدش بر تفكر در كلاس و تشخيص گيلبرت رايل: فيلسوف قرن بيستمي انگليسي كه به تحليل رابطة بين زبان، تعليم و تربيت و خودآموزي پرداخت.
جرج هربرت ميد: فيلسوف و روانشناس اجتماعي آمريكا كه آثار او تقريباً فقط به ماهيت اجتماعي نفس ]آدمي[ اختصاص دارد.
لويدويك ويتگنشتاين: فيلسوف بريتانيايي _ اتريشي قرن بيستمي كه با حساسيت فوقالعادهاي در خصوص روابط اجتماعي پيچيدهاي كه با ظرافتهاي زباني بيان ميشود، به كندوكاو پرداخت.
امتيازهاي روش شما نسبت به ساير نظريه پردازانِ فلسفه براي كودكان چيست؟
من تلاش ميكنم به كساني كه كارشان تربيت معلمان براي تدريس در كلاسهاي درسي است، نشان دهم كه بدون بهرهبردن از فلسفه، تعليم و تربيت در مدارس ابتدايي ، دقيقاً همانقدر ناقص و عقيم است كه آموزش بدون بهرهمندي از فلسفه در دانشگاه در سطح ليسانس و بالاتر از آن ميتواند ناقص باشد. كودكان نياز دارند كه براي تمييز بين استدلالهاي معتبر و غيرمعتبر (منطق)، بين نظريههاي شناختي تأييد شده و رد شده (معرفت شناسي) و بين اَشكال قابل قبول و غيرقابل قبول قضاوت اخلاقي (اخلاق) و غيره، ملاكها و موازيني بيابند. مناسبترين راه براي انجام اين كار اينست كه تعليم و تربيت را با تمام پيچيديگهاي كلانش نوعي تحقيق تلقي كنيم، و فلسفه را نيز نحوهاي از تحقيق در دورن اين نوع تحقيق. فقط از اين طريق است كه دانش آموزان ميتوانند به تفكر براي خود در خصوص انديشة خود، ترغيب شوند . به عبارت ديگر، تحقيق را ميتوان جنسي دانست كه اَشكال مختلف فلسفه انواع آن هستند. از اين روست كه ما تحقيقهاي مختلفي همچون تحقيق اخلاقي، تحقيق زيبايي شناختي، تحقيق اجتماعي و غيره داريم.
امتياز ديگر اين روش اين است كه اشكال مختلف معرفت و درك ما را هماهنگ و سازگار ميسازد. كودكان ميآموزند كه ميتوان با روشي قابل اطمينان، به سراغ بسياري از پرسش هايشان بروند، بشرطي كه اين پرسش ها بعنوان موضوعاتي براي تحقيق فلسفي در نظر گرفته شوند. آنها همچنين درمييابند كه دقيقاً همين روش در سرتاسر جهان در حال اجرا است و طولي نميكشد كه اين روش بنيادي آنها را قادر مي سازد تا به نحوي شفاف با ديگر كودكاني كه در برنامه اي مشابه در قارهها و كشورهاي مختلف فعاليت ميكنند، ارتباط برقرار كنند
براي اجراي اين برنامه چه شرايط، ابزارها و فضايي لازم است؟
براي پيشبرد اين برنامه در كلاس، معلم فقط به يك داستان براي هر كودك، بعلاوه يك كتاب راهنماي آموزشي ويژة خودش نياز دارد. با وجود اين، معلم بايد براي يادگيري نحوة هدايت بحث فلسفي دورهاي را بگذراند. او بايد ياد بگيرد كه چگونه از تمرينات استفاده و مباحث را طرح كند و اينكه چگونه كودكان را به فكركردن براي خودشان و در بارة خودشان ترغيب سازد. در اين دورههاي آموزشي براي معلمان از كتاب «فلسفه در كلاس درس»(انتشارات تمپل)، نوشتة اينجانب و خانم شارپ نيز استفاده ميشود.
بچههاي يك كلاس، بهمراه معلمشان حلقهوار دور هم مينشينند و رودر روي هم با يكديگر به مباحثه ميپردازند. شاگردان، قسمت تعيين شدة كتاب را با صداي بلند ميخوانند، البته نه بيشتر از يك پاراگراف در هر بار (توزيع يكسان وقت هم در ميان كودكان نبايد فراموش شود كه پيامدها و استلزامات دموكراتيكي بهمراه دارد). وقتي قرائت يك پاراگراف تمام شد، معلم با اين پرسشها شروع ميكند: آيا در اين متن چيز مبهمي براي شما وجود دارد؟ آيا ميتوانيد احساس خودتان را در قالب يك پرسش بيان كنيد؟ سپس معلم پرسش هر دانشآموز را بر روي تخته سياه مينويسد و نام دانشآموز را بهمراه شمارة صفحه و شمارة سطرِ مورد بحث در كنار آن يادداشت ميكند. پس از آن ميپرسد چه كسي ميخواهد بحث را آغاز كند. دستها بالا ميرود و معلم يكي از دانشآموزان را انتخاب ميكند تا در بارة پرسشها نوشته شده بر روي تخته بحث را شروع كند. در لحظة مناسب، معلم ممكن است تمريني را در خصوص آن موضوع خاص از كتاب كمك آموزشي مطرح كند.
فرض كنيد كه پرسش چيزي شبيه به اين است: «آيا هري و بيل دوست هم هستند؟» بزودي كودكان شروع به درك اين نكته خواهند كرد كه مفهوم دوستي، مبهم يا دو پهلو است يا هر دو ايراد را دارد و بدين ترتيب معلم ميتواند بحثي را در زمينه ماهيت «دوستي» مطرح كند. (به طور حتم، استلزامات اخلاقيِ رابطة دوستي توسط دانشآموزان مورد توجه قرار ميگيرد). بدين طريق، كودكان با مفهوم دوستي آشنا و درگير ميشوند و پيشرفت كار ميتواند آنها را نه تنها در فلسفه بلكه در تمامي مطالعاتي كه در آنها با مفاهيمي سرو كار دارند كمك كند. اين روشي است كه فكر آنها را برميانگيزد و تا زمانيكه قابليت نقادي و خود انتقادي را در آنها پديد نياورد، آرام نميگيرد و اين به نوبة خود آنها را به خود اصلاحي سوق ميدهد. اگر معلم بطرز مناسبي آموزش ديده و آماده باشد، كودكان احساس ميكنند كه در زمان اجراي اين برنامه در خانه هستند و معمولاً آنقدر از آن لذّت ميبرند كه در پايان كلاس، اتمام كلاس برايشان ناگوار جلوه ميكند. اين امر بدين دليل است كه اين برنامه، آنها را ترغيب ميكند تا خودشان براي خودشان فكر كنند و ترجيحاً اجازه ندهند كه ديگران بجاي آنها و براي آنها فكر كنند. همچنين كودكان دوست دارند كه بتوانند افكار خود را به ديگران ابراز دارند و اگر لازم باشد از استدلال خود دفاع كنند و به يكديگر كمك كنند تا از استلزامات و پيامدهاي مفروضاتشان مطلع شوند.
آيا «فلسفه براي كودكان» برنامهاي مناسب براي تمام كودكان جهان است؟
هر كودكي كه به لحاظ ذهني توانايي استفاده از زبان را داشته باشد استعدادِ آموزش ديدن در مدرسه و رشد كردن را دارد و درنتيجه توانايي نوعي از گفتمان و بحث فلسفي را نيز دارا است. فلسفه زماني آغاز ميشود كه ما بتوانيم زباني را كه به كمك آن دربارة جهان سخن ميگوييم، مورد بحث و بررسي قرار دهيم. هدف اين نيست كه كودكان را به فيلسوفاني كوچك تبديل كنيم، بلكه آن است كه به آنها كمك شود تا تفكري بهتر از قبل داشته باشند. البته كودكان هرچه بيشتر در رابطه با گوش دادن و صحبت كردن مهارت يابند، همانقدر هم سريعتر ميتوانند با فلسفهاي اُنس گيرند كه به كار ذهني، فنون تفكر و استدلالآوري، داوري و قضاوت تأكيد دارد. اما اين برنامه كوشش ميكند تا از هرگونه استفاده از واژگان فني اجتناب ورزد.
پينوشت:
1 Mattheo Lipman
2 Montclair state University
3 Institute for the Advancement of philosophy for children http://www.montclair.edu/IAPC
4- از آقاي رضا دانشور به جهت مساعدتهايشان براي انجام اين گفتگو بسيار متشكرم.
5 Philosophy for Children
6 Harry Stottlemeier’s Discovery
7 Ann Margaret Sharp
8 Liza
9 Lev Vygotsky
10 Thatching for the test
11 Philosophy with children
12 Rawl
13 Justus Buchler
14 Looking for meaning
15 Elfie
16 Kio and Gus
17 Kirov grad