عمده ترین اهداف آن جریان را تنویر افکار و
تعمیم معارف، مجادله با ظلم و خیانت و ایجاد وحدت ملی ،مابقی
خواستهای حزب را آرمانهای عاطفی و اخلاقی تشکیل میداد که از نظر
سیاسی چارچوب مشخص نداشت.بطور مثال:کسیکه به خیر و صلاح ایمان
دارد،خونسرد و با حوصله است،تملق وچاپلوسی نمی کند.به علت اغراض
شخصی به هیچکس به نظر حسد و کینه نگاه نمیکند و دروغ نمیگوید.
ادیان اولیه در هویت مادی
تبارز کردند و هنوز در آن دوره انسانها بشناخت روح
ارتقا نکرده اند{انیمیسم}.اشیا را پرستش کردن بقول
هگل{عدم
توانایی و در ماندگی معرفتی انسانهای بدویرا} در
رابطۀ کشف قوانین طبیعت نشان میدهد.بقول فویرباخ و
فروید(اولین شکل ظهور از خود بیگانگی) در
چهرۀ"توتم" پدیدار میگردد.
ما در پایان این قرن بیستم شاهد چیزی مانند
پایان عصر انقلاب نیستیم؟ این نسل پیشگوئی، حکم مرگ درباره انقلاب
به نظرم تا حدی خندهدار مینماید. ما شاید در شرف آنیم پایان یک
دوره تاریخی را تجربه کنیم که از زمان ۱۷۹٣-۱۷۹۲ لااقل برای غرب از
طریق انحصار انقلاب تحت سلطه بود، به همه آن تاثیرات بعدی استبداد،
بدون اینکه این ازمیان رفتن انحصار انقلاب به معنای بالابردن
ارزش رفرمیسم است.
آزادی
آرمان بسیار والایی است و بی شک هرکس آنرا می ستاید و ارج می نهد اما آزادی
با این مفهوم وسیعی که فلاسفه لیبرال کلاسیک در نظر داشته اند بنظر غیر
عقلانی می آید.